معنی میرعماد
لغت نامه دهخدا
میرعماد. [ع ِ] (اِخ) حسنی سیفی قزوینی، ملقب به عمادالملک و مشهور به «میر» و«میرعماد»، خطاط معروف. رجوع به عماد قزوینی شود.
حل جدول
از خوشنویسان خط نستعلیق
خوشنویس معروف ایرانی دربار شاه عباس
شاگرد میرعماد
نورالدین محمد لاهیجی (نورا)
عبدالرشید دیلمی (رشیدا)
میرابراهیم (فرزند میرعماد)
گوهرشاد (دختر میرعماد)
عبدالجبار اصفهانی
محمدصالح خاتونآبادی
جمالا (حاجی جمال بن ملک محمد شیرازی)
نورای اصفهانی
محراب بیک
میر ساوجی
میر یحیی اصفهانی
علاءالدین سبزواری
درویش عبدی بخارائی
میرمحمد مقیم تبریزی
میرزاتقی مستوفی الممالک
ابوتراب اصفهانی (ترابا)
محمدصالح اصفهانی
شمسا شیرازی
عبدالرزاق قزوینی
فیض امیر فیضا (فخرالزمان)
میر محمد علی (شوهر گوهر شاد)
لقب میرعماد
عمادالملک
از شاگردان میرعماد
رشیدا
لقب میرعماد خطاط معروف ایرانی
عماد الملک
خطاط معروف ایرانی دربار شاه عباس صفوی
میرعماد
خطاط معروف دربار شاه عباس
میرعماد
از خطاطان معروف ایرانی
میرعماد
خوشنویس معروف ایرانی دربار شاه عباس
میرعماد
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
365