معنی میان وعده

حل جدول

میان وعده

غذایی در میان وعده های اصلی غذا


نوعی خوراک میان وعده

اسنک


وعده

مژده، بشارت، نوید، قول، قرار

آشپزی

میان وعده آجیلی

میان وعده آجیلی
تخمه آفتابگردان 1/4 لیوان .  تخمه کدو 1/4 لیوان .  کنجد 2 قاشق غذاخوری
بذر کتان 2 قاشق غذاخوری .  کشمش 1/3 لیوان .  کره 100 گرم.  عسل 1/4 لیوان
شکر 1/2 لیوان .  بادام زمینی خرد شده 1/3 لیوان .  خرما 5 عدد .  نمک نوک قاشق چایخوری
طرز تهیه: ابتدا فر را با دمای 180 درجه سانتیگراد روشن کنید تا گرم شود، کره، شکر، عسل و نمک را داخل قابلمه ای بریزید و روی حرارت ملایم قرار دهید، هم بزنید تا شکر حل شود سپس از روی حرارت بردارید.
داخل قالب فر کاغذ روغنی بیندازید، تمام مواد خشک (تخمه آفتابگردان، تخمه کدو، کنجد، بذر کتان، کشمش، بادام زمینی و خرمای خرد شده) را داخل کاسه ای بریزید و مخلوط کنید سپس روی کاغذ روغنی پخش کنید و شیره (مخلوط عسل و کره  و شکر) را روی آن بدهید و خوب پخش کنید.
قالب را داخل فری که از قبل با دمای 180 درجه سانتیگراد روشن کرده اید و گرم شده است 10- 15 دقیقه قرار دهید تا شیرینی طلایی شود سپس از فر خارج کنید و به مدت 30- 40 دقیقه داخل فریزر قرار دهید تا سرد شود سپس به اندازه های دلخواه برش بزنید و سرو کنید.

لغت نامه دهخدا

وعده

وعده. [وَ دَ / دِ] (از ع، اِ) نوید. (ناظم الاطباء). مژده:
شب و روز انتظار یار میداشت
امید وعده ٔ دیدار میداشت.
نظامی.
وعده ٔ وصل چون شود نزدیک
آتش قرب تیزتر گردد.
(؟).
|| عهد. پیمان. (ناظم الاطباء). وعده در اصل وعد است ولی آن را شعرا نیز در اشعار خود به کار برده اند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز). || قول و قرار. قول و تعهد و قرارداد. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج گوید: چرب، خشک، سرد، پوچ، خام، کج، دروغ، پادرهوا از صفات آن است و شکر از تشبیهات آن، و با لفظ آمدن، افتادن، دیدن، رسیدن، رفتن، کردن، گرفتن و نهادن مستعمل است. (آنندراج):
گر نکشد چاشنیی هر زمان
در شکروعده تقاضا چه حظ.
ظهوری (از آنندراج).
به عشقم بود چندین وعده ٔ چرب
وز آنها جان خشکی در میان است.
طالب آملی (از آنندراج).
قیامت آمد و رفت و نیامد وعده ٔ زودش
وفادر یاد آن دیرآشنا هرگز نمیباشد.
شیخ العارفین (از آنندراج).
وعده ٔ عاشقی من به بهار افتاده ست.
شفیع اثر (از آنندراج).
- وعده بندی، تعیین تاریخ ادای دین و وام. (ناظم الاطباء).
- وعده جای، جای قرارداد و تعهد. (ناظم الاطباء). رجوع به این مدخل شود.
- وعده ٔ حق رسیدن، کنایه از زمان حیات به سر آمدن. (آنندراج):
گور و کفنی هست مدار این همه تشویش
ای خواجه اگر وعده ٔ حق تو رسیدست.
مخلص کاشی (از آنندراج).
- وعده ٔ دروغ، قول نادرست. وعده که قصد وفا در آن نباشد:
چند دهی وعده ٔ دروغ همی چند
چند فروشی به من این سر و سروا.
اورمزدی (از لغت فرس ص 7).
- وعده دیدن، به قول و قرار کسی رسیدن:
یک به یک وعده ٔ او را همه دیدیم کلیم
نیست یک وعده که شرمنده ٔ صد فردا نیست.
کلیم (از آنندراج).
- وعده رفتن، قرار گذارده شدن:
وعده چنان رفت که فردا پگاه
جنبش خورشید شود سوی ماه.
امیرخسرو (از آنندراج).
- وعده ٔ سرپل، مرادف وعده ٔ غلام بارگی است. (آنندراج). رجوع به وعده ٔ غلام بارگی شود.
- وعده ٔ شب درمیان، وعده ای که امروز کنند و فردا وفا نمایند. (آنندراج):
بر امید وعده ٔ شب درمیان زلف او
روزگاری شد که روز از کیسه ٔ ما میرود.
صائب (از آنندراج).
- وعده شکن،به معنی وعده خلاف و پیمان شکن. (آنندراج). آنکه وعده وقرارداد خود را می شکند و فسخ عهد و پیمان میکند. (ناظم الاطباء).
- وعده ٔ غلام بارگی، به معنی وعده ٔ خلاف و بیوفا نوشته اند. (آنندراج).
- وعده فراموش، آنکه تعهد و قرارداد خود را فراموش میکند. (ناظم الاطباء).
- وعده گاه.رجوع به این مدخل شود.
- وعده گرفتن، تعهدگرفتن. قول گرفتن:
فلک گر بهر تعمیرم گلی در آب میگیرد
پی ویرانی دل وعده از سیلاب میگیرد.
مخلص کاشی (از آنندراج).
- || طلب کردن به مهمانی و ضیافت و جز آن. (ناظم الاطباء).
- وعده نهادن، وعده دادن. قول و قرار دادن:
وعده ای می ننهم هین من و قتال و کنف
مهلتی می ندهم هین من و جلاد و دوال.
انوری (از آنندراج).
- راست کردن وعده، به قول و قرار خود کاملاً عمل کردن: صدق در سنت راست گفتن و راست کردن وعده باشد. (اوصاف الاشراف ص 11 از فرهنگ فارسی معین).
|| بار.کرت. (یادداشت مرحوم دهخدا). دفعه. مرتبه: یک وعده غذا در شبانروز کافی است. || هنگام یا مدتی که مقرر کرده و معین نموده باشند. (ناظم الاطباء). || مدتی که معین میکنند برای ادای وام. (ناظم الاطباء). || و نیز وعده در محل وعید آمده است. (آنندراج):
هروعده ٔ جفا که به کونین کرده بود
با ما ز روی مهر وفا کرد روزگار.
عرفی (از بهار عجم و آنندراج).


وعده جا

وعده جا. [وَ دَ / دِ] (اِ مرکب) وعده جای.


خلاف وعده

خلاف وعده.[خ ِ / خ َ ف ِ وَ دَ / دِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) مخالف با وعده. عکس آنچه وعده داده شده. ضد پیمان.


وعده خلاف

وعده خلاف. [وَ دَ / دِ خ ِ] (ص مرکب) آنکه برخلاف قول و قرار خود عمل کند. بد وعده. بدقول. آنکه وعده کند و وفا نکند. بدقول و آنکه وفای به وعده و قرار خود نمی کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج):
فکنده اند بدنبال زلف خویش مرا
چو قرض دار پریشان بتان وعده خلاف.
شفیع اثر (از آنندراج).
- وعده خلافی، خلف وعده. وفا نکردن بوعده.


دروغ وعده

دروغ وعده. [دُ وَ دَ / دِ] (ص مرکب) کسی که وعده ٔ دروغ میدهد. (ناظم الاطباء). کاذب الوعد. (یادادشت مرحوم دهخدا). آنکه وعده هایی عرقوبی دهد:
دلم رمیده ٔ لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.
حافظ.

فرهنگ معین

وعده

نوید، قول، قرار، پیمان.3- در فارسی به معنای دفعه، مرتبه. [خوانش: (وَ د) [ع. وعده] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

وعده

در تازی نیامده نویدنش پشت پتیست نوید نویذ (در لغت فرس برابر با آگهی دادن و خرام آمده است) فردوسی آن را برابر با ((وعد)) به کار برده به دیدار تو داده ایمش نوید زما بازگشت است دل پرامید گرگانی نیز آن را با همین مانک به کار برده فراق دوست سر تا سر امید است ز روز خرمی دل را نوید است دیسیات دسیاد (اسم) نویده مژده، یا وعده و و عید وعد و عید، عهد پیمان: ((سخن وی حق وعده وی راست. )) -3 قول قرار: گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده ه زحد بشد و مانه دودیدیم و نه یک. (حافظ)، دفعه مرتبه بار: ((عبدل گویا روزی سی شاهی مزد میگیرد. )) توضیح وعده بر وزن حمله در اصل ((وعد)) بر وزن حمل است ولی آنرا شعرا نیز دراشعار خود بکار برده اند ناصر خسرو گوید: مر مرا شکر چسان وعده کنی گرت سنگ است ای پسر در آستین. (نداب) یا راست کردن وعده. بقول و قرار خود کاملا عمل کردن: ((صدق در سنت راست گفت و راست کردن وعده باشد. )

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

وعده

نوید،
قول، قرار،
[قدیمی] خبر خوش دربارۀ آینده، مژده،

مترادف و متضاد زبان فارسی

وعده

بشارت، مژده، نوید، بشارت، مژده، نوید، پیمان، عهد، قرار، قول، میثاق، دعوت، میعاد، موعد، مهلت، بار، دفعه، مرتبه،
(متضاد) وعید

فارسی به عربی

وعده

وعد

معادل ابجد

میان وعده

186

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری