معنی مکی

لغت نامه دهخدا

مکی

مکی. [م َک ْ کی](اِخ) دهی از دهستان مرکزی بخش ریوش است که در شهرستان کاشمر واقع است و 696 تن سکنه دارد.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

مکی. [م َک ْ کی](اِخ)ابن ریان بن شبه الماکسینی، مکنی به ابوالحرام(متوفی 603 هَ. ق.). شاعری نابینا بود که در ماکسین(از اعمال الجزیره به کنار نهر خابور) ولادت یافت. به بغدادو شام مسافرت کرد و سرانجام در موصل رحل اقامت افکند و در همانجا درگذشت.(از اعلام زرکلی ج 3 ص 1067).

مکی. [م َک ْ کی](ص نسبی) منسوب به مکه. رجوع به مکه شود. || اهل مکه. ج، مکیان: مکیان از بیم وی زهره نداشتندی که رسول خدا را رنجانیدندی.(کشف الاسرار ج 3 ص 476).
چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آید
گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا.
سنائی.
ما را برون ز حکمت یونانیان چو هست
تقلید مکیان و قیاسات کوفیان.
انوری(دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 704).
موکب مجد مجلس اسمی از قرب جوار کعبه ٔ عزت و قبله ٔ مکیان بازرسید.(منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 71).

مکی. [م َک ْ کی](اِخ) ابن ابی طالب حموش بن محمدبن مختار الاندلسی القیسی، مکنی به ابومحمد(355- 437 هَ. ق.). از علمای تفسیر و عربیت بود. در قیروان ولادت یافت و در شهرهای مشرق بگشت و سرانجام در قرطبه اقامت گزید و در همانجا درگذشت. او راست: «مشکل اعراب القرآن » و تألیفات دیگر.(از اعلام زرکلی ج 3 ص 1067).


علی مکی

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن نصر اسفرایینی مکی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی اسفرایینی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن احمدبن محمد شیرازی مکی شافعی. ملقب به علاءالدین. رجوع به علی شیرازی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن محمدبن عبدالمحسن بن محمدبن سالم قلعی مکی حنفی. رجوع به علی قلعی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن یوسف بن احمد مصری مکی یمنی شافعی. مشهور به غزولی. رجوع به علی غزولی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفرایینی شافعی مکی. مشهور به عصامی و حفید. رجوع به علی عصامی شود.


تاجر مکی

تاجر مکی. [ج ِ رِ م َک ْ کی] (اِخ) نام مردی ترسا. (آنندراج). رجوع به تاجر مکی شود.

فرهنگ عمید

مکی

از مردم مکه،
سوره‌هایی از قرآن که در مکه نازل شده،

حل جدول

مکی

اهل مکه

فرهنگ فارسی هوشیار

مکی

منسوب به مکه

فرهنگ معین

مکی

منسوب به مکه، سوره هایی از قرآن که در مکه نازل شده. [خوانش: (مَ یّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ فارسی آزاد

مکی

مَکِّی، مکّه ای، منسوب به مکّه،

معادل ابجد

مکی

70

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری