معنی مکرمه

لغت نامه دهخدا

مکرمه

مکرمه. [م ُ ک َرْرَ م َ / م ِ](ع ص) مکرمه. بزرگوار. گرامی. گرامی داشته: بنات مکرمه و زوجات مطهره ٔ شاه جنت مکان و سایر خدمه ٔ حرم به شرف پای بوسی مشرف شدند.(عالم آرای عباسی). و رجوع به مُکَرَّم و مکرمه شود.
- اخلاق مکرمه، خوی پسندیده. سیرت مرضیه: جملگی اشراف ملوک و اصناف آفرینش را شاگردی دبیرستان اخلاق مکرمه ٔ خدایگانی نصره اﷲ تعالی باید کرد.(منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 316).

مکرمه. [م َ رُ م َ](ع اِمص، اِ) مکرمه. مکرمت:
به وقت مکرمه بحر کفش چو موج زدی
حباب وار بدی هفت گنبد خضرا.
خاقانی(چ عبدالرسولی ص 10).
و رجوع به مکرمت و مکرمه شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

مکرمه

مکرمت در فارسی: جوانمردی بزرگواری مکرمه در فارسی مونث مکرم: گرامی (اسم) مکرمت جمع: مکارم. } بوقت مکرمه بحر کفش چو موج زدی حباب دار بدی هفت گنبد خضرا. ‎{ (خاقانی. عبد. 10) توضیح مصراع اول در دیوان خاقانی مصحح دکتر سجادی چنین مذکور است: } میانه کف بحر کفش چو موج زدی. ‎{ (اسم) مونث مکرم : } و بنات مکرمه و زوجات مطهره شاه جنت مکان و سایر خدمه حرم بشرف پای بوسی مشرف شدند. { (عالم آرا ء. چا. امیر کبیر 226:1) جمع: مکرمات.


ذی مکرمه

دهشمند

نام های ایرانی

مکرمه

دخترانه، مؤنث مکرم

فرهنگ عمید

مکرمه

مکرم (زن)،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مکرمه

گرامی

کلمات بیگانه به فارسی

مکرمه

گرامی

معادل ابجد

مکرمه

305

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری