معنی مچل

لغت نامه دهخدا

مچل

مچل. [م َ چ َ] (ص) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است: این یارو مچل خوبی است. یا دیشب فلانی را مچل کردیم. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده). || (اِ) خوراکی و تنقلی است که در هنگام کشیدن تریاک و شیره می خورند و در این صورت در برابر «مزه » است برای عرق خوران. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).


مچل کردن

مچل کردن. [م َ چ َ ک َ دَ] (مص مرکب) کسی را دست انداختن و او را مورد تمسخر قرار دادن (خواه او مطلب را جدی پندارد و بریش بگیرد، یا شوخی طرف را درک کند و اوقاتش تلخ شود و از کوره در برود). (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).

فرهنگ معین

مچل

(مَ چَ) (ص.) (عا.) کسی که مورد تمسخر عده ای قرار گرفته باشد.

(~.) (اِ.) خوراکی و تنقلی که به هنگام کشیدن تریاک و شیره خورند، مزه.

حل جدول

مچل

کسی که اورا دست می اندازند

کسی که او را دست می اندازند


خیط شده

مچل


کسی که اورا دست می اندازند

مچل


مورد تمسخر عده ای

مچل


مورد ریشخند دیگران واقع شدن

مچل

مترادف و متضاد زبان فارسی

مچل

خجل، شرمسار بور، دماغ‌سوخته، تنقلات


مچل کردن

بور کردن، مورد تمسخر قرار دادن

گویش مازندرانی

مچل

تخمی که به عنوان نشانه ی محل تخم گذاری در زیر مرغ قرار دهند...

فرهنگ فارسی هوشیار

مچل

آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار گیرد


مچل کردن

(مصدر) کسی را دست انداختن و مورد تمسخر قرار دادن.

معادل ابجد

مچل

73

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری