معنی موین

لغت نامه دهخدا

موین

موین. [] (اِخ) دهی است از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین، واقع در 7هزارگزی راه عمومی تاکستان با 510 تن جمعیت. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).

موین. [مو ی ِ] (ص نسبی) منسوب به مو و شعر. (ناظم الاطباء). مویی. مویینه. مویین. (از یادداشت مؤلف). به معنی مویین باشد. (آنندراج). و رجوع به مویین و مویی شود.


سیمین دشت

سیمین دشت. [دَ] (اِخ) دهی است جزء دهستان حبلرودبخش فیروزکوه شهرستان دماوند. دارای 167 تن سکنه. آب آن از دلی چائی. محصول آنجا غلات، بنشن، باغات و میوه جات. شغل اهالی زراعت و باغبانی. مزرعه ٔ موین، سرخه و گرچه جزء این ده است. و کنار راه آهن و ایستگاه زرین دشت واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


مویینه

مویینه. [مو ن َ / ن ِ] (ص نسبی) مویین. مویی. موین. آنچه به موی نسبت دارد. || آنچه از موی بافته و ساخته شده باشد. تافته و بافته از موی. (از یادداشت مؤلف). || (اِ مرکب) چیزهایی که مو داشته باشد مثل پوستین و امثال آن یا از خز و سنجاب. (انجمن آرا). || پوستین را گویند. (فرهنگ جهانگیری). پوستین و ساخته شده از پوست. (ناظم الاطباء). پوستین را گویند مطلقاً خواه سنجاب و خواه سمور و قاقم و امثال آن باشد. (برهان) (از آنندراج):
گرچه یک موی ز مویینه ندارد بنده
ورچه ز آسیب حوادث اثری در سر ماست
در پناه تو ز مویینه مدد می طلبم
زآنکه چون موی مرا لشکر سرما ز قفاست.
اورمزدی (از فرهنگ جهانگیری).
بهار آمد و کتان به جنگ مویینه
کشید از سپه خویشتن تمام حشر.
نظام قاری.
|| طبل کلان. (ناظم الاطباء).

حل جدول

موین

مویی


دی موین

مرکز ایالت آیووای آمریکا


مرکز ایالت آیووای آمریکا

دی موین

معادل ابجد

موین

106

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری