معنی موکت
لغت نامه دهخدا
موکت. [م ُ وَک ْ ک ِ] (ع ص) موکب.خرمای به پختگی نزدیک شده. بسر موکت، بسره موکت، غوره ٔ خرمای خجکهای سیاه برآورده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرما که رنگ پختگی پدید آید در وی و نکته های سیاه برآورد. (آنندراج). رجوع به مُوَکّب شود.
موکت. [م ُ ک ِ] (فرانسوی، اِ) نوعی فرش کرک دار و پشمی یا از الیافی پشم گونه.
فارسی به انگلیسی
Carpet, Moquette
فرهنگ عمید
نوعی فرش که از الیاف مصنوعی بافته میشود،
مترادف و متضاد زبان فارسی
کفپوش، فرشینه، زیلوی ماشینی
فرهنگ معین
(مُ کِ) [فر.] (اِ.) نوعی کف پوش درشت باف با پرز بلند یا کوتاه، فرشینه. (فره).
حل جدول
فرشینه
کفپوش، فرشینه
نمدک
موکت وطنی
نمد
تیزبُر موکت بُرى
کاتر
معادل فارسى موکت
نمدک
تیغ موکت بری
کاتر
معادل فارسی موکت
فرشینه
پارچه مالیدنی، موکت وطنی
نمد
فرهنگ فارسی هوشیار
نوعی فرش کرکدار پشمی یا از الیاف پشم گونه که روی زمین قرار میدهند
معادل ابجد
466