معنی موزون

موزون
معادل ابجد

موزون در معادل ابجد

موزون
  • 109
حل جدول

موزون در حل جدول

  • آهنگین
  • آهنگین، خوش آهنگ، خوش نوا، سنجیده، وزن شده
مترادف و متضاد زبان فارسی

موزون در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آهنگین، خوش‌آهنگ، خوش‌نوا، هم‌آهنگ، متناسب، سجع، سنجیده، وزن‌شده،
    (متضاد) ناموزون، ناسنجیده، نسنجیده. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

موزون در فرهنگ معین

  • وزن شده، سنجیده شده، متناسب، هماهنگ، آهنگ دار. [خوانش: (مُ) [ع. ] (اِمف. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

موزون در لغت نامه دهخدا

  • موزون. [م َ] (ع ص) سنجیده شده و اندازه کرده شده. (ناظم الاطباء). سنجیده. (آنندراج). با وزن کشیده. مقدر. سخته. صاحب وزن. بوزن:
    سنگ ترازو به سیم کس نستاند
    گرچه بود همچو سیم سنگ تو موزون.
    ناصرخسرو.
    || معادل. همسنگ:
    بندیش از این ثواب و عقاب اکنون
    کاین در خرد برابر و موزون است.
    ناصرخسرو.
    - موزون شدن، وزن کرده شدن. به وزن درآمدن.
    - || مجازاً متناسب و متعادل و همسنگ گشتن:
    ذره ای گر جهد تو افزون شود
    در ترازوی خدا موزون شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

موزون در فرهنگ عمید

  • وزن‌شده، دارای وزن، سنجیده‌شده،
    متناسب،
    دارای تناسب اندام یا حرکات متناسب: (علی‌الخصوص کسی را که طبع موزون است / چگونه دوست ندارد شمایل «موزون» (سعدی۲: ۵۴۲)،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

موزون در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

موزون در فارسی به انگلیسی

  • Euphonious, Graceful, Harmonious, Just, Lilting, Measured, Poetic, Rhythmic, Rhythmical, Symphonic, Tuneful. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی

موزون در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

موزون در فارسی به عربی

گویش مازندرانی

موزون در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

موزون در فرهنگ فارسی هوشیار

  • سنجیده شده و اندازه کرده شده
فرهنگ فارسی آزاد

موزون در فرهنگ فارسی آزاد

  • مَوزُون، (اسم مفعول وَزَنَ، یَزِنُ، وَزن) وزن شده، دارای وزن (کلام یا شعر)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

موزون در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید