معنی مورمور

مورمور
معادل ابجد

مورمور در معادل ابجد

مورمور
  • 492
حل جدول

مورمور در حل جدول

  • احساس ناشی از راه رفتن مورچه بر روی بدن، لرزش خفیف بدن در اثر سرما، ترس. توضیح بیشتر ...
مترادف و متضاد زبان فارسی

مورمور در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • لرز، لرزه، لرزش (خفیف)، رنجموره
لغت نامه دهخدا

مورمور در لغت نامه دهخدا

  • مورمور. (اِ مرکب) حالتی که درمقدمه ٔ تب و لرز در بدن پدید آید. حالتی که پیش از تب و لرز دست دهد مردمان را. سرد شدن تن چنانکه گویی موران بسیار بر بشره در جنبشند. (یادداشت مؤلف).
    - مورمور شدن کسی را، حالتی که در بدن پیدا آید پیش از تب لرزه. (یادداشت مؤلف).
    - مورمور کردن تن، حالتی که پیش از آمدن تب لرزه در بدن پدید آید چنانکه گویی سوزنهای بسیار از یخ بر تن فرود آرند. (یادداشت مؤلف). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

مورمور در فرهنگ عمید

  • حالتی که پیش از بروز تب و لرز عارض می‌شود و شخص احساس سرما و خارش پوست بدن می‌کند،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

مورمور در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

مورمور در فارسی به عربی

گویش مازندرانی

مورمور در گویش مازندرانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید