معنی موجد
لغت نامه دهخدا
موجد. [ج َ] (ع ص) ایجادشده. خلق شده. (یادداشت مؤلف).
موجد. [ج ِ] (ع ص) ایجادکننده. به هستی درآورنده ایجادکننده و پدیدآورنده. (ناظم الاطباء). پدیدآورنده. (از یادداشت مؤلف):
خلق حق افعال ما راموجد است
فعل ما آثار خلق ایزد است.
مولوی.
که تو پاکی از خطر وز نیستی
نیستان را موجد و مغنیستی.
مولوی.
|| از خود پیداکننده چیزی را. (غیاث) (آنندراج). ایجادکننده، واﷲ هوالموجد؛ خداوند عالم است یابنده و پدیدآورنده از خود و مخترع. ج، موجدان. (ناظم الاطباء). آفریننده. ابداع کننده. مبدع. خالق. آفریدگار. خدا: شکر و سپاس موجدی را که از... (سندبادنامه ص 2).
فرهنگ معین
حل جدول
فارسی به عربی
اب
فرهنگ فارسی هوشیار
توانا و قوی شده بعد از ناتوانی و ضعف ایجاد کننده، پدید آورنده
فارسی به آلمانی
Vater (m)
فرهنگ عمید
بهوجودآورنده، ایجادکننده، آفریننده،
مترادف و متضاد زبان فارسی
صفت آفریدگار، پدیدآورنده، خالق، هستیبخش، آفریننده
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی آزاد
مُوجِد، به وجود آورنده، آفریننده (اسم فاعل از اِیجاد)،
واژه پیشنهادی
جان دالتون
معادل ابجد
53