معنی مواج

مواج
معادل ابجد

مواج در معادل ابجد

مواج
  • 50
حل جدول

مواج در حل جدول

  • پرموج، موج زننده
  • پر موج، موج زننده
مترادف و متضاد زبان فارسی

مواج در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پرموج، زخار، متموج، موجدار، موج‌زن،

    (متضاد) آرام
فرهنگ معین

مواج در فرهنگ معین

  • (مَ وّ) [ع.] (ص.) موج زننده، متلاطم، دارای موج.
لغت نامه دهخدا

مواج در لغت نامه دهخدا

  • مواج. [م َوْ وا] (ع ص) دریای موج دار و متلاطم. (ناظم الاطباء). خیزابه دار. خیزابدار. پرموج. بسیارخیزابه. موج زن. بسیارموج زن. بسیارموج. شکن گیر. خیزابه گیر. خیزاب گیر. (یادداشت مؤلف): در مقدمه ٔ لشکر او قرب دویست مربط فیل بود. و بر عقب آن بحری مواج از افواج در پی افواج. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 131). چون بحر مواج وسیل ثجاج به بلخ آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 294). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

مواج در فرهنگ عمید

  • بسیارموج‌زننده، پرموج،
فارسی به انگلیسی

مواج در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

مواج در فرهنگ فارسی هوشیار

  • در تازی نیامده کوهه دار پر خیزاب درفشنیک (صفت) بسیار موج زننده پر موج: } دریای مواج ‎. {. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

مواج در فرهنگ فارسی آزاد

  • مَوّاج، بسیار موج زننده، پُر موج،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه