معنی موات

موات
معادل ابجد

موات در معادل ابجد

موات
  • 447
حل جدول

موات در حل جدول

  • زمین خشک و بایر
  • مرده و بی جان
مترادف و متضاد زبان فارسی

موات در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بایر، بی‌کشت، لم‌یزرع، بی‌جان، مرده
فرهنگ معین

موات در فرهنگ معین

  • بی جان، مرده، زمینی که در آن کشت نشده باشد. [خوانش: (مَ) [ع. ] (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

موات در لغت نامه دهخدا

  • موات. [م َ] (ع مص) موت. (ناظم الاطباء). بمردن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به موت شود. توضیح بیشتر ...
  • موات. [م ُ] (ع مص، اِمص) بمردن. (المصادر زوزنی). موت. (ناظم الاطباء). مرگ. (منتهی الارب) (غیاث). رجوع به موت شود. توضیح بیشتر ...
  • موات. [م َ] (ع ص، اِ) چیز بی جان. (منتهی الارب) (از کشاف اصطلاحات الفنون). آنچه جان ندارد. مقابل حیوان ونبات. (یادداشت مؤلف). آنکه بی جان باشد. (غیاث). آنچه نیفزاید. (دهار). || مرده. مردگان. بی جانان. مقابل حَیَوان. (یادداشت مؤلف):
    زنده ٔ حق را به چشم دل نگر
    زان که چشم سر نبیند جز موات.
    ناصرخسرو.
    تا جهان موات انصاف و مردگان معدلت به آب حیات احسان و اکرام و انعام او زنده گشت. (سندبادنامه ص 14).
    که نگفتم که چنین کن یا چنان
    چون نکردید ای موات و عاجزان. توضیح بیشتر ...
  • موات. [م َ وات ت] (ع اِ) ج ِ مأته. (منتهی الارب). رجوع به مأته شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

موات در فرهنگ عمید

  • (حقوق، فقه) ویژگی زمین خشک، بایر، و ویران که مالک نداشته باشد،
    [قدیمی] بی‌جان، مرده،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

موات در فرهنگ فارسی هوشیار

  • آنجه جان ندارد، مردگان
فرهنگ فارسی آزاد

موات در فرهنگ فارسی آزاد

  • مَوات، غیر از معانی مصدری، زمین بایر و غیر مسکونی، مرده و بی حیات،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید