معنی مهند

لغت نامه دهخدا

مهند

مهند. [م ُ هََ ن ْ ن َ] (ع ص) شمشیر که از آهن هندی زده باشند. (منتهی الارب). هندوانی. شمشیر هندی:
چون علوی و حسینی است ستوده
دو طرف او چنان دو حد مهند.
منوچهری.
حاجب بارت سپهداری که در میدان چرخ
حزم را پیوسته با تیغ مهند میرود.
انوری (دیوان چ نفیسی ص 101).


تیغ مهند

تیغ مهند. [غ ِ م ُ هََ ن ْ ن َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) تیغ هندی:
زبانت از سخن عدل وجود خالی نیست
بلی ز تیغ مهند گهر جدا نبود.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
رجوع به تیغ هندی شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

مهند

(صفت) شمشیر هندی: چون علوی و حسینی است ستوده است دو طرف او دو حد مهند. (منوچهری)


خنجر مهند

تیغ هندی


با اهمیت

مهند (صفت) آنکه یا آنچه اهمیت داردارجمند با ارزش مقابل بی اهمیت.

فرهنگ معین

مهند

(مُ هَ نَّ) [ع.] (اِ.) شمشیری که از فولاد هندی ساخته شده باشد.

فرهنگ فارسی آزاد

مهند

مُهَنَّد، (اسم مفعول تَهنِید) بانگ برآورده، کوتاهی و قصور کرده، دشنام شنیده، تیز شده (شمشیر)، ملاطفت دیده، ایضا: شمشیر ساخته شده از فولاد ناب هند،

فرهنگ عمید

مهند

شمشیر هندی،

حل جدول

مهند

شمشیر هندی


شمشیر هندی

مهند


شمشیرهندی

مهند

فارسی به انگلیسی

مهند

Eventful, Key, Significant, Staple, Weighty


مهند اندام‌

Vitals


مهند بودن‌

Signify

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

مهند

99

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری