معنی مهنا، هنی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

مهنا

مهنا. [م ُهََ ن ْ نا] (اِخ) ابن صالح عنزی از آل ابی الخیل. امیر بریده. وی پدر «آل مهنا»ی عنزیها است در تاریخ جدید نجد ذکر بسیاری از آنها رفته است. مهنا به سال 1292 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 262).

مهنا. [م ُ هََ ن ْ نا] (ع ص) مهناء. گوارا. گوارا گردیده. گوارا شده. باعافیت. خوشگوار. گوارنده. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 96). گوارا و هاضم و خوشمزه. (غیاث). سازگار. خوش. گواران. (دستورالاخوان):
ای دین پیمبر به جمال تو مزین
وی ملک شهنشه به خصال تو مهنا.
امیرمعزی.
بل مردمیست میوه ترا و تو
نیکو درخت سبز و مهنائی.
ناصرخسرو (دیوان ص 402).
آسیمه بسی کرد فلک بی خبران را
و آشفته بسی گشت بدو کار مهنا.
ناصرخسرو.
هر که از آتش بستر سازد... خواب او مهنا نباشد. (کلیله و دمنه). فواید و ثمرات آن او را مهنا نشود. (کلیله و دمنه).
عیش تو بادا به عز و ناز مهنا
بر همه شادی ترا مهیا اسباب.
سوزنی.
لشکرگهت بر حاشیت گوگرد سرخ از خاصیت
بر تو ز گنج عافیت عیش مهنا ریخته.
خاقانی.
یک جهان دل زین درخت و چشمه شاد
جمله را عیش مهنا دیده ام.
خاقانی.
بخت تو خواب دیده ٔ بیدار تا ز آن
بر چشم فتنه خواب مهنا برافکند.
خاقانی.
این دو کبک با یکدیگر عیشی مهنا و وصالی مهیا داشتند. (سندبادنامه ص 121).
ملک خراسان و وراثت سلطنت آل سامان مهیا و مهنا شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 210).
بوستان خانه ٔ عیش است و چمن کوی نشاط
تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم.
سعدی.
- مهنا شدن، گوارا شدن:
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهنا نشود یار کجاست.
حافظ.
- مهنا گرداندن، گوارا کردن: اسباب سکون و استنامت... وخفض عیش و آسایش ایشان را مهیا و مهنا گردانید. (التوسل الی الترسل ص 16).
|| آنچه بی رنج به دست رسد و دوراز رنج و زحمت:
مسعود جهانگیر جهاندار که ایزد
داده ست بدو ملک مهیا و مهنا.
مسعودسعد.
دیباچه ٔ سراچه ٔ کل خواجه ٔ رسل
کز خدمتش مراد مهنا برآورم.
خاقانی.
|| (اِ) بزماورد. (مهذب الاسماء). زماورد. نرگس خوان. نرگسه ٔ خوان. میسر. لقمه ٔ خلیفه. لقمه ٔ قاضی. نرجس المائده. نواله. (دستورالاخوان).
- ابوالمهنا، شراب. (دستورالاخوان).

مهنا. [م ُهََن ْ نا] (اِخ) رجوع به ابوعماره ٔ حمزه... شود.

مهنا. [م ُ هََ ن ْ نا] (اِخ) ابن سلطان بن ماجدبن مبارک بن بلعرب (ابوالعرب) یعربی. ششمین از امامان یعربی در عمان. به سال 1131 هَ. ق. پس از درگذشت سلطان بن سیف با وی بیعت شد و در سال 1133 هَ. ق. به دست یعرب بن بلعرب به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 262).

مهنا. [م ُ هََ ن ْ نا] (اِخ) ابن مانعبن حدیثهبن عبقه (یا عصیه) بن فضل بن ربیعه، از طی از قحطان. مؤسس آل مهنا از آل فضل از امرای بادیه (مابین شام وعراق و نجد) و مشهور به مهنای اول و امیرالعرب. به سال 630 هَ.ق. پس از درگذشت پدرش به ولایت رسید. مهنا در حدود سال 660 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 263).

مهنا. [م ُ هََ ن ْ نا] (اِخ) ابن جیفر یحمدی. از امامان عمان. بعد از درگذشت عبدالملک بن حمید به سال 226 هَ. ق. با وی بیعت شد و در سال 237 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 261).


هنی

هنی. [هََ نی ی] (ع ص) خوشگوار و گوارنده. (غیاث). هنی ٔ:
محلش سنی باد و دولت هنی
جهانش رهی باد و گردون غلام.
مسعودسعد.
لشکر او از خصب آن قلعه به مرتعی هنی و مربعی سنی رسیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). سلطان را آن فتح سنی و نجح هنی تمام گشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
روزی بی رنج می دانی که چیست
قوت ارواح و ارزاق هنی است.
مولوی.
در نظر دشمنان نوش نباشد هنی
وز قبل دوستان نیش نباشد گزند.
سعدی.
مطلب گر توانگری خواهی
جز قناعت که دولتی است هنی.
سعدی.
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنی تر میرسد روزی.
حافظ.

هنی. [هََ ن ْی ْ] (ع مص) کردن. (منتهی الارب): ذهبت و هنیت، کنایه از رفتم و کاری را کردم. (از اقرب الموارد).

هنی ٔ. [هََ] (ع ص) گوارا و گوارنده. هنی:
چو تشنه نباشد کس آنجا، پس آن
چه جای شراب هنی ٔ و مری است.
ناصرخسرو.
|| آنچه بی دسترنج رسد کسی را. گوارنده از طعام و شراب. (منتهی الارب). || (اِ خ) هنی ٔ و مری ٔ؛ نام دو جوی است در شام که ازآن ِ هشام بن عبدالملک بوده است. (از ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

هنی

گوارا، آن چه بی رنج و بی زحمت به دست آید. [خوانش: (هَ) [ع. هنی ء] (ص.)]

فرهنگ عمید

هنی

گوارا: مطَلب، گر توانگری خواهی / جز قناعت که دولتی‌ست هنی (سعدی: ۹۸)،
(قید) با گوارایی،

فرهنگ فارسی هوشیار

هنی

(صفت) گوارا: عمر و تن تو باد فزاینده و دراز عیش خوش تنوباد گوارنده وهنی. (منوچهری)، آنچه بی رنج و بی زحمت بدست آید بی رنج: به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم بیا ساقی که جاهل را هنی ترمیرسد روزی. (حافظ)

عربی به فارسی

هنی

تبریک گفتن , شادباش گفتن

معادل ابجد

مهنا، هنی

161

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری