معنی مهمانخانه
لغت نامه دهخدا
مهمانخانه. [م ِ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) خانه که برای فرود آمدن مهمان اختصاص داده باشند. قسمتی در ساختمان خانه (اطاق یا سالن) که اختصاص به مهمان دهند. || مضیفه. دارالضیافه. مأدبه: گفتند یا رسول اﷲ آنچ ما خوردیم از طعامهای مهمانخانه ٔ تو نبود. (تاریخ قم ص 275).
- مهمانخانه ساختن، ترتیب دارالضیافه دادن. بنا کردن جا برای پذیرایی از مهمان: مهمانخانه ساخت و عهد کرد که بی مهمان چیز نخورد. (قصص الانبیا ص 53).
- مهمانخانه نهادن، محلی را به پذیرایی مهمانان اختصاص دادن. ساختن مهمانخانه: شاه مهمانخانه نهاد و خلق ولایت را جمله حلوا داد. (سمک عیار ج 1 ص 8).
|| ساختمانی که مسافران و رهگذریان در آن منزل کنند. مهمانسرا. فُنتُق. فندق.
مهمانخانه چی
مهمانخانه چی. [م ِ ن َ / ن ِ] (ص مرکب، اِ مرکب) دارنده ٔ مهمانخانه. محافظ مهمانخانه.
مهمانخانه دار
مهمانخانه دار. [م ِ ن َ / ن ِ] (نف مرکب) دارنده و مالک مهمانخانه. || مدیر مهمانخانه.
مترادف و متضاد زبان فارسی
کاروانسرا، مسافرخانه، مهمانپذیر، مهمانسرا، مهمانکده، هتل
فارسی به انگلیسی
Hotel
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) اطاق یا سالنی در خانه که برای پذیرایی مهمان اختصاص دهند، ساختمانی که مسافران و غریبان در آن منزل کنند مهمانسرای. توضیح اصطلاحا مهمانخانه از حیث رتبه پس از } هتل { و بالاتر از } مسافرخانه { قرار دارد و خود بدرجه اول و دوم و سوم تقسیم شود.
مهمانخانه نهادن
(مصدر) محلی را بپذیرایی مهمانان اختصاص دادن: (شاه) مهمانخانه نهاد یک ماه و خلق ولایت را جمله حلوا داد. {
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
حل جدول
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Gasthaus (n), Hotel (n), Wirtshaus (n)
معادل ابجد
792