معنی مهرورزی

لغت نامه دهخدا

مهرورزی

مهرورزی. [مِهْرْ وَ] (حامص مرکب) عمل مهرورز. کسب مهر و محبت و مهربانی. (ناظم الاطباء). عشق ورزی:
پیش از اینت بیش از این غمخواری عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره ٔ آفاق بود.
حافظ.
عقل کل را رای محمودت ایاز خاص خواند
مهرورزی با ایاز از خسرو غزنین خوش است.
کاتبی.

فارسی به انگلیسی

مهرورزی‌

Court, Devotion, Love

حل جدول

مهرورزی

ترحم


دوران مهرورزی

برنده جایزه اسکار بهترین فیلم در سال 1983 میلادی

فرهنگ فارسی هوشیار

مهرورزی

عشق ورزی، کسب مهر و محبت و مهربانی

واژه پیشنهادی

مهرورزی

ترحم


موسیقی فیلم حریم مهرورزی

محمّدرضا علیقلی


آنکه مهرورزی روش اوست

مهر آیین


نویسنده فیلم حریم مهرورزی

اصغر عبدالّهی، ناصر غلامرضایی


کارگردان فیلم حریم مهرورزی

ناصر غلامرضایی


از بازیگران فیلم حریم مهرورزی

افسانه بایگان

امید آهنگر

مهری مهرنیا

فریدون محمّدپور

نعمت ا... گرجی

مترادف و متضاد زبان فارسی

مهرورزی

تجمش، عشق‌بازی، عشق‌ورزی، معاشقه، شفقت، مهربانی،
(متضاد) جفاپیشگی، جفا

معادل ابجد

مهرورزی

468

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری