معنی مهتر

مهتر
معادل ابجد

مهتر در معادل ابجد

مهتر
  • 645
حل جدول

مهتر در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

مهتر در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، کلانتر، محتشم، نقیب، تیمارگر اسب، نگهبان اسب،
    (متضاد) کهتر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

مهتر در فرهنگ معین

  • بزرگ، رییس، سرور، (اِ. ) خدمتکار ستور، جمع مهتران. [خوانش: (مِ تَ) (ص تف. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

مهتر در لغت نامه دهخدا

  • مهتر. [م ِ ت َ] (ص تفضیلی) بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر:
    چو شاه تو بردر مرا کهترند
    تو را کمترین چاکران مهترند.
    فردوسی.
    چنین چیزها از وی [خواجه] آموختندی که مهذب تر و مهترتر روزگار بود. (تاریخ بیهقی).
    خنک آنکس را کو چاکر چاکرت بود
    چاکر چاکرت از میر خراسان مهتر.
    ؟ (از لغت نامه ٔ اسدی).
    || بزرگتر به سال. (ناظم الاطباء). سالخورده تر:
    به کهتردهم یا به مهتر پسر
    که باشد به شاهی سزاوارتر.
    فردوسی.
    برادر تو دانی که کهتر بود
    فزون تر بر او مهر مهتر بود. توضیح بیشتر ...
  • مهتر. [م ُ ت َ / ت ِ] (ع ص) خرف شده از پیری و آنکه از روی دیوانگی و جنون سخن می گوید. (ناظم الاطباء). پیر خرف. (آنندراج). پیر بسیارگوی. (مهذب الاسماء). توضیح بیشتر ...
  • مهتر. [م ِ ت َ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان. دارای 235 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

مهتر در فرهنگ عمید

  • کسی که در طویله اسب‌ها را تیمار می‌کند،
    (صفت) [قدیمی] بزرگ‌تر، کلان‌تر،
    (اسم، صفت) [قدیمی] رئیس و سردار،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

مهتر در فارسی به انگلیسی

  • Better, Big, Chief, Elder, Equerry, Groom, Horseman, Hostler, Liveryman, Senior, Stableboy, Super-. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

مهتر در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

مهتر در فرهنگ فارسی هوشیار

  • بزرگتر، بامقام منزلت و مرتبت برتر
فرهنگ فارسی آزاد

مهتر در فرهنگ فارسی آزاد

  • مُهتَر، (اسم مفعول هَتَرَ، یَهتُرُ، هَتر) دچار اختلال شعور و حافظه به علت پیری یا حزن و غیره،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه