معنی مهار

مهار
معادل ابجد

مهار در معادل ابجد

مهار
  • 246
حل جدول

مهار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

مهار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • افسار، پالاهنگ، پلاهنگ، خطام، بقه، دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مقود، کنترل، خطام. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

مهار در فرهنگ معین

  • قسمتی که در هواپیما بال ها را به هم وصل می کند، چین جلدی موجود در سطح تحتانی آلت مرد در خط وسط و در مجاورت شیار حشفه ای قلفه ای که در حقیقت دیواره ای است که شیار حشفه ای قلفه ای را به دو قسمت چپ و راست تقسیم می کند، نام هر [خوانش: (~. ) (اِ. ) ماهار. ]. توضیح بیشتر ...
  • (مَ) [ع. ] (اِ. ) افسار، چوبی که در بینی شتر کنند و ریسمان بر آن بندند. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

مهار در لغت نامه دهخدا

  • مهار. [م َ / م ِ] (ع اِ) چوب که در بینی بختی کنند. (منتهی الارب). چوبی را گویند که در بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند. (برهان) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). قیاد. هجر. خطام. نکل. رجاع. خطیر. جریر. (منتهی الارب). صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: حلقه ای بود که در بینی حیوان یا انسان کرده موکلان عذاب ایشان را بدان واسطه به هرکجا که می خواستند می بردند و آنچه در کتاب ایوب (41:2) وارد گشته است حلقه ای بود که در بینی ماهیان کرده، ریسمانی بدان بسته محض به دام کشیدن ماهیان دیگر در آب رها می کردند، چنانکه مصریان حالیه این ترتیب را به دام ماهی معمول میدارند، اما حلقه های بینی که در کتاب اشعیا (3:21) مذکور است حلقه ها از طلا یا سایر جواهرات بود که طرف بیرونش رامرصع نموده در بینی راست می نشانیدند، چنانکه فعلاً این عادت در میانه ٔ اکراد و اعراب معمول است. توضیح بیشتر ...
  • مهار. [] (اِ) اسم هندی سناء مکی است. (فهرست مخزن الادویه).

  • مهار. [م ِ] (ع اِ) ج ِ مهر و مهره. (ناظم الاطباء). ج ِ مهره، به معنی اسپ کره و بچه ٔ نخستین اسپ و جز آن. (از آنندراج) (از منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • مهار. [م َ] (اِ) قسمتی که در هواپیما بالها را به هم وصل می کند. || (اصطلاح پزشکی) چین جلدی موجود در سطح تحتانی آلت مرد در خط وسط در مجاورت شیار حشفه ای -قلفه ای که در حقیقت دیواره ای است که شیار حشفه ای -قلفه ای را به دو قسمت چپ و راست تقسیم می کند. || (اصطلاح پزشکی) نام هریک از دو چین مخاطی واقع در خط وسط قسمت دهلیزی دهان و عضلات لبها (بین قوسهای فکی و عضلات لبها). مهار لبی. || ماهار. شناق. وکاء. بند سر مشک. (از یادداشتهای مؤلف). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

مهار در فرهنگ عمید

  • چوب کوچکی که در پرۀ بینی شتر جا می‌دهند و ریسمان به ‌آن می‌بندند،
    زمام، افسار،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

مهار در فارسی به انگلیسی

  • Anchor, Bit, Bridle, Collar, Control, Curb, Guideline, Hold, Stay, Lid, Management, Regulation, Reins, Restraint, Shunt, Sling, Strut, Subjugation, Takeover, Tether. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

مهار در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

مهار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • زمام، افسار، آنچه بدان کسی یا چیزی را به سویی برند و راهنما شوند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

مهار در فرهنگ فارسی آزاد

  • مِهار، به مُهر مراجعه شود،
فارسی به ایتالیایی

مهار در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

مهار در فارسی به آلمانی

  • Bleiben [verb], Halfter (m [noun], Schlinge (f) [noun]
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید