معنی من او

حل جدول

من او

رضا امیرخانی (افق)

اثری از رضا امیرخانی


نویسنده رمان من او

رضا امیرخانی


او

از گروههای خونی، ضمیر غائب، آب روستایی

ضمیر غائب

ترکی به فارسی

او

او 2- آن

او

بیست‌ و پنجمین حرف‌ الفبای‌ ترکی (حروف کوچک)

لغت نامه دهخدا

او

او. (ضمیر) ضمیر غایب است نسبت به ذوی العقول چه غیر ذوی العقول را آن گویند. (برهان). و اکثر ضمیر آن هم به ذوی العقول آمده. (آنندراج) (هفت قلزم). کلمه ٔ اشاره است که بشخص غایب اشاره می کند و نیز ضمیر منفصل است در صورتی که مرجع آن شخص باشد. (از ناظم الاطباء). سوم شخص مفرد غائب (در حالت فاعلی و مضاف الیه بودن و در حالت مفعولی):
چون از آن روز برنیندیشی
که بریده شود در او انساب
وندر او بر گناهکار به عدل
قطره ناید مگر بلا ز سحاب.
ناصرخسرو.

او. [اَ و] (ع حرف) حرف عطف است به معنی یا و در خبر برای شک آید یا ابهام و در انشاء برای تخییر یا اباحه و یا مطلق جمع و یا تقسیم و یا تقریب. (از ناظم الاطباء): و ارسلناه الی مائه الف او یزیدون: (قرآن /37 148). || بمعنی الی و الا (حرف استثناء). || گاه بطور شرطی استعمال شود. || گاه برای تبعیض و گاه به معنی بل. (ناظم الاطباء).


من من

من من. [م ِ م ِ] (اِ مرکب) حکایت صوت کسی که ندانسته ای را گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به من من کردن شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

من من

(اسم) سخن جویده جویده و تو دماغی تانی و درنگ بسیار در سخن گفتن: } شنوندگان او یعنی سید میران و هما از من منهای نا مفهومش رو ی هم رفته چیزهایی که باید بفهمند فهمیدند. . { (شام. ‎ 363)

فرهنگ معین

او

[په.] (ضم.) ضمیر منفصل، سوم شخص مفرد، اوی، وی.

عربی به فارسی

او

یا , یا اینکه , یا انکه , خواه , چه

گویش مازندرانی

او

آب

معادل ابجد

من او

97

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری