معادل ابجد
منشی در معادل ابجد
منشی
- 400
حل جدول
منشی در حل جدول
- میرزا، سکرتر
- دبیر، میرزا بنویس
- دبیر
مترادف و متضاد زبان فارسی
منشی در مترادف و متضاد زبان فارسی
- دبیر، کاتب، کاغذنویس، مترسل، نویسنده
فرهنگ معین
منشی در فرهنگ معین
- (مُ) [ع.] (اِفا.) نویسنده، دبیر.
لغت نامه دهخدا
منشی در لغت نامه دهخدا
- منشی. [م ُ] (ع ص) آغازکننده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || ایجادکننده. بوجودآورنده. ابداع کننده: اگر چه منشی و مبدع آن را به فضل تقدم بل به تقدم فضل رجحانی شایع است. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 296). در این معانی به چشم حقد و حسد که مظهر مبدی معایب است و منشی مساوی و مثالب. ننگرد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 8). رجوع به منشی ٔ شود. || از خود چیزی گوینده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیتی یا قطعه ای که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی، آورده شد. توضیح بیشتر ...
- منشی. [م َ ن ِ] (ص نسبی) به معنی طبعی باشد. (برهان). طبعی و ذاتی. (آنندراج). ذاتی و جبلی و طبیعی. (ناظم الاطباء). رجوع به منش شود. توضیح بیشتر ...
- منشی ٔ. [م ُ ش ِءْ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت مرحوم دهخدا). توضیح بیشتر ...
-
منشی ٔ. [م ُ ش ِءْ] (ع ص) نوآفریننده. (مهذب الاسماء). مبدع. (یادداشت مرحوم دهخدا). خلق کننده. ایجادکننده:
واهب العقل و ملهم الالباب
منشی ءالنفس و مبدع الاسباب.
سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 61).
منشی ٔ فکرتم چو از دو طرف
گشت معنی ستان و لفظسپار.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 186).
چه نفس به استقلال بی مشارکت روح منشی ٔ آن خواطر بود و صدق از صفات نفس دور. (مصباح الهدایه چ همایی ص 176). رجوع به انشاء و رجوع به مُنشی (معنی دوم) شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
منشی در فرهنگ عمید
-
کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده،
[قدیمی] ایجادکننده،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
منشی در فارسی به انگلیسی
- Amanuensis, Clerk, Habitual, Secretary, Temperamental
فارسی به عربی
منشی در فارسی به عربی
- خاصیه، سکرتیر، کاتب، محاسب التامین
عربی به فارسی
منشی در عربی به فارسی
- مبتکر , موسس , بنیانگذار
فرهنگ فارسی هوشیار
منشی در فرهنگ فارسی هوشیار
- آغاز گر بیناد گذار، دپیر دیپیر دبیر پناغ (اسم) خلق کننده ایجاد کننده، نویسنده دبیر، خواننده و آورنده شعر از خویشتنمقابل منشد: } بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد. { (جوامع الحکایات 27: 1) یا منشی فلک. عطارد. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
منشی در فارسی به ایتالیایی
- segretario
فارسی به آلمانی
منشی در فارسی به آلمانی
- Beamte (m), Büroangestellte (m), Schreiber (m), Verkäufer (m). توضیح بیشتر ...
واژه پیشنهادی
منشی در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید