معنی منار

لغت نامه دهخدا

منار

منار. [م ِ] (اِخ) شیمی دان و نویسنده و شاعر فرانسوی (1822- 1901 م.). کاشف سریشم پنبه بود. (از لاروس).

منار. [م َ] (ع اِ) روشنی جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). موضع نور. (اقرب الموارد). || چراغدان و جای بلند که بر آن چراغ افروزند چرا که این صیغه ٔ اسم ظرف است به معنی جای نور. (غیاث) (آنندراج). جای بلندی که بر آن چراغ افروزند. (از ناظم الاطباء). || مجازاً جای بلند اذان گفتن و ستون که از خشت و یا سنگ بر یمین و شمال مساجد بنا کنند شاید که در زمانه ٔ قدیم بر آن چراغ می افروخته باشند به همین سبب آن را منار گویند. (غیاث) (آنندراج). ستون مانندی بسیار بلند که از آجر یا سنگ سازند و بر بالای آن اذان گویند. (ناظم الاطباء). گلدسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال:
اول چاه بکن بعد منار بدزد. (امثال و حکم ص 315).
چاه نکنده منار دزدیدن، نظیر: پیش از آب، موزه کشیدن. (امثال و حکم ص 607).
قبای بعد از عیدبرای گل منار خوب است، هر چیز در زمان معین به کار است. (امثال و حکم ص 1156).
کسی که منار می دزدد اول چاهش را می کند. (امثال و حکم ص 1217).
|| نشان راه. (دهار). نشان که در بیابان بود. (مهذب الاسماء). نشان و نشان که در راه بر پا کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نشانی که در راه قرار دهند. (از اقرب الموارد).
- ان للأسلام صوی و منارا، یعنی اسلام را نشانه ها و راههاست که بدانهاشناخته گردد. (از اقرب الموارد).
- ذوالمنار، لقب یکی از پادشاهان یمن که در بیابانها نشان بر پا می کرد تا در مراجعت راه گم نکند. (ناظم الاطباء). لقب ابرهه تبعبن الرائش، زیرا وی اولین کسی است که در جنگهای خود، در راهها نشان برپا می کرد تا در بازگشت به کمک آنها راه خود را پیداکند. (از اقرب الموارد).
|| راه واضح و هویدا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || حد فاصل میان دو چیز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه به عنوان حد و مرز میان دو چیز قرار دهند. (از اقرب الموارد). || نوعی از ماهی بر شکل مناره که خود را بر مرکب اندازد پس بشکند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).


منار بلوطستان

منار بلوطستان. [م ِ ب َ طِ] (اِخ) دهی از بخش ارکواز شهرستان ایلام است و 300 تن سکنه دارد. در این ده یک منار بزرگ و آثاری از قدیم باقی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گوگجه منار

گوگجه منار. [ج َ م َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


چل منار

چل منار. [چ ِ م َ/ م ِ] (اِخ) نامی که به قسمتی از خرابه های استخر (تخت جمشید) می دهند. و رجوع به چل مناره و چهل مناره شود.


کلاته منار

کلاته منار. [ک َ ت ِ م ِ] (اِخ) دهی از دهستان پائین ولایت است که در بخش فریمان مشهد واقع است و 169 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کله منار

کله منار. [ک َل ْ ل ِ م ِ] (اِخ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان است که در شهرستان مشهد واقع است و 146 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

فرهنگ فارسی هوشیار

منار کله

(اسم) کله منار


منار

‎ شیدگاه چراغ راهنما، گلدسته جوتره (به معنی مناره باشد) هاچ (اسم) محل نور جای روشنایی، جای بلندی که بر آن چراغ افروزند برای راهنمایی مسافران و کشتی، ستونی مرتفع که از آجر یا سنگ بر آورند و بر بالای آن اذان گویند.

فرهنگ عمید

منار

مناره

حل جدول

منار

جای روشنایی

فارسی به انگلیسی

منار

Minaret, Spire

فرهنگ فارسی آزاد

منار

مَنار، موضع نور، کانون نور، عَلَم یا ستون علامت دار که برای راهنمائی در راه ها می گذراند، میانه و خطِ وسطِ راه، ستون،

فرهنگ معین

منار

(مَ) [ع.] (اِ.) نک مناره.

مترادف و متضاد زبان فارسی

منار

گلدسته، ماذنه، مناره

معادل ابجد

منار

291

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری