معادل ابجد
منادی در معادل ابجد
منادی
- 105
حل جدول
منادی در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
منادی در مترادف و متضاد زبان فارسی
- جارچی، منادیگر، ندادهنده، نداگر، هاتف
فرهنگ معین
منادی در فرهنگ معین
- (اِمف. ) ندا داده شده، خوانده شده، (اِ. ) خبری که با جار زدن اعلام می کنند، اسمی که پس از حرف ندا بیاید. [خوانش: (مُ دا) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
- (مُ) [ع.] (اِفا.) جار زننده، جارچی.
لغت نامه دهخدا
منادی در لغت نامه دهخدا
-
منادی. [م ُ] (ع ص) ندادهنده که برای اظهار امر حاکم در شهر می گردد. (غیاث) (آنندراج). آنکه ندا می کند وبه آواز بلند مردم را برای امری آگاه می کند و جار می زند. جارچی. (ناظم الاطباء). آنکه ندا دهد. نداکننده. جارزننده. جارچی. هوانداز. جارگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ربنا اًننا سمعنا منادیا ینادی للایمان أن آمنوا بربکم فآمنا. (قرآن 193/3).
به پند منادی نشد شاه رام
به روز سفید و شب تیره فام.
فردوسی.
منادی به بازارها آمد و حال بازگفتند. توضیح بیشتر ...
- منادی. [م ُ دا] (ع ص) خوانده شده یعنی ندا داده شده. (غیاث) (آنندراج). خوانده شده و نداشده. (ناظم الاطباء). خوانده. آوازکرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِمص) به معنی ندا نیز آمده بر این تقدیر مصدر میمی است یا آنکه در اصل منادات باشد «تا» را حذف کردند، چنانکه در مدارا که در اصل مدارات بود. فارسیان منادی به کسر دال خوانند، چنانکه موسی و عیسی و لیلی. و صاحب بهار عجم چنین نوشته که منادی آواز دهل که برای آگاهی مردم باشد با لفظ کشیدن و زدن مستعمل است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
منادی در فرهنگ عمید
-
نداکننده،
[قدیمی] جارچی،
فرهنگ واژههای فارسی سره
منادی در فرهنگ واژههای فارسی سره
کلمات بیگانه به فارسی
منادی در کلمات بیگانه به فارسی
فارسی به انگلیسی
منادی در فارسی به انگلیسی
- Crier, Harbinger, Herald, Trumpeter
فارسی به عربی
منادی در فارسی به عربی
- بادره، رائد، منادی
عربی به فارسی
منادی در عربی به فارسی
- جارچی , پیشرو , جلودار , منادی , قاصد , از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن , اعلا م کردن , راهنمایی کردن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
منادی در فرهنگ فارسی هوشیار
- منادا در فارسی: بانگیده بانگنده (اسم) ندا داده شده خوانده شده، (اسم) خبر یا حکمی که جارچی در ملا عام با صدای بلند ابلاغ کند، اسمی که پس از حرف ندا آید: ای مرد خ یا حسین خ، (مصدر) جار زدن توضیح در امثال عبارت } منادی کردند { که در نظم و نثر قدیم آمده بصیغه اسم مفعول - یعنی بفتح دال و الف آخر است - و آن مصدر میمی } نادیه { است و بمعنی نداء میباشد ولی اغلب آنرا } منادی { بصیغه اسم فاعل - یعنی مکسور - خوانند (دکتر خیام پور. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد
منادی در فرهنگ فارسی آزاد
- مُنادی، (اسم مفعول) ندا کرده شده، مورد ندا قرار گرفته، در نحو کلمه ایست که قبل از آن حرف ندا مثل أ، یا، اَیا، وا در آمده باشد که در این صورت مبنی بر ضَمّ است مثل یا عَبدُ، اما اگر منادی مُضاف به کلمه دیگر باشد منصوب می گردد مثل یا عَبدَاللهِ،. توضیح بیشتر ...
- مُنادِی، (اسم فاعل از نادی، یُنادِی، مُناداه) ندا کننده، ندا در دهنده، جار زننده، به معانی فعل نِداء نیز توجه شود،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید