معنی ممتاز
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
برگزیده، جدا شده، دارای برتری و امتیاز. [خوانش: (مُ) [ع.] (اِمف.)]
فرهنگ عمید
برگزیده و جداشده، دارای برتری و مزیت،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
فرینه
مترادف و متضاد زبان فارسی
برگزیده، زبده، منتخب، نخبه، سرآمد، برجسته، متمایز، چشمگیر، مشخص، عالی، برتر، خوب، اعلا، نفیس، مرغوب، متشخص، مشهور، مهم، شاخص
فارسی به انگلیسی
Classic, Cordon Bleu, Eminent, Excellent, Exquisite, First-Class, Grand, Imperial, Pre-Eminent, Preeminent, Preference, Premium, Prime, Sterling, Superfine, Superior, Thoroughbred
فارسی به عربی
جائزه، جید، رییس، شهیر، ضربه قاضیه، ممتاز، ممیز، هائل
عربی به فارسی
عالی , ممتاز , بسیارخوب , شگرف
فرهنگ فارسی هوشیار
برگزیده و پسندیده
فرهنگ فارسی آزاد
مُمتاز، (اسم فاعل و مفعول از اِمتازَ، یَمتازُ، اِمتِیاز) برتر و بهترین از سایرین، تمیز داده شده، جدا شده،
فارسی به آلمانی
Artig, Ausgezeichnet, Brav, Gut, Trefflich, Vortrefflich, Vorzüglich
معادل ابجد
488