معنی ممتاز

ممتاز
معادل ابجد

ممتاز در معادل ابجد

ممتاز
  • 488
حل جدول

ممتاز در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ممتاز در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • برگزیده، زبده، منتخب، نخبه، سرآمد، برجسته، متمایز، چشمگیر، مشخص، عالی، برتر، خوب، اعلا، نفیس، مرغوب، متشخص، مشهور، مهم، شاخص. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

ممتاز در فرهنگ معین

  • برگزیده، جدا شده، دارای برتری و امتیاز. [خوانش: (مُ) [ع. ] (اِمف. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

ممتاز در لغت نامه دهخدا

  • ممتاز. [م ُ] (ع ص) جداشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). || برگزیده و پسندیده. منتخب شده. دارای امتیاز و برتری و بزرگواری. (از ناظم الاطباء). برتر. فاضل. افضل. راجح. ارجح. صاحب مزیت. نجیب. مفضل. دارای مزیت. فایق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جدا. مجزا. مشخص:
    در لئیمان به طبع ممتازی
    در خسیسان به فعل بی جفتی
    منظرت به ز مخبر است پدید
    که به تن زفتی و بدل زفتی.
    علی قرط اندکانی.
    بوزجانی. توضیح بیشتر ...
  • ممتاز. [م ُ] (اِخ) مولوی سیدامان علی فرزند سیدبرکت علی، نبیره ٔ مولوی سراج الدین احمد. از شاعران قرن سیزدهم، مقیم شهرک فریدپور هند است. در مدرسه ٔ دارالاماره ٔ کلکته تحصیل کرد. از اوست:
    به گلشن چون طلسم صحبتی با گلرخان بستم
    شکفتن را دری بر روی حوران جنان بستم
    رصد بند عروج طالع ناسازگارم من
    حضیض خاکساری را به اوج آسمان بستم
    ز هر خاری سراغ منزل مقصود می گیرم
    ز رنگ خون پای رفتگان، نقش نشان بستم
    ز خیر و شر منم آزاد و ممتاز اندر این عالم
    نه جور از دشمنان دیدم نه طرف از دوستان بستم. توضیح بیشتر ...
  • ممتاز. [م ُ] (اِخ) میرزا اسماعیل خان. رجوع به ممتازالدوله شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ممتاز در فرهنگ عمید

  • برگزیده و جدا‌شده، دارای برتری و مزیت،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ممتاز در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

ممتاز در فارسی به انگلیسی

  • Classic, Cordon Bleu, Eminent, Excellent, Exquisite, First-Class, Grand, Imperial, Pre-Eminent, Preeminent, Preference, Premium, Prime, Sterling, Superfine, Superior, Thoroughbred. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

ممتاز در فارسی به عربی

  • جائزه، جید، رییس، شهیر، ضربه قاضیه، ممتاز، ممیز، هائل
عربی به فارسی

ممتاز در عربی به فارسی

  • عالی , ممتاز , بسیارخوب , شگرف
فرهنگ فارسی هوشیار

ممتاز در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

ممتاز در فرهنگ فارسی آزاد

  • مُمتاز، (اسم فاعل و مفعول از اِمتازَ، یَمتازُ، اِمتِیاز) برتر و بهترین از سایرین، تمیز داده شده، جدا شده،. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

ممتاز در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه