معنی ممانعت
لغت نامه دهخدا
ممانعت. [م ُ ن َ / ن ِ ع َ] (از ع، اِمص) بازداشتگی و منع و نهی و تعرض و مزاحمت و اعتراض و دفع. (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی از چیزی. جلوگیری. بازداشت. منع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): محسن بن طاق که امیر غز بود راه او بگرفت و به ممانعت او برخاست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). منتصر به اسفراین افتاد و مردم اسفراین از خوف فتنه به ممانعت او برخاستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). رجوع به ممانعه شود.
- ممانعت کردن، جلوگیری کردن. بازداشتن از کاری.
فارسی به انگلیسی
Hindrance, Holdup, Lid, Prevention, Prohibition, Restraint
فرهنگ معین
(مُ نِ عَ) [ع. ممانعه] (مص م.) جلوگیری کردن، بازداشتن.
حل جدول
خودداری، بازداشتن، جلوگیری
فرهنگ واژههای فارسی سره
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
کسی را از کاری بازداشتن، منع کردن، جلوگیری کردن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازداشتن، جلوگیری، خودداری، دفع، قدغن، منع،
(متضاد) ترغیب
ممانعت شدن
منعشدن، بازداشته شدن، جلوگیری شدن
ممانعت کردن
باز داشتن، جلوگیری کردن، منع کردن
کلمات بیگانه به فارسی
بازدارندگی-بازداری-جلوگیری
فارسی به عربی
ازعاج، استثناء، زمام
فرهنگ فارسی آزاد
مُمانَعَه، مُمانَعَت، (مانَعَ، یُمانع) بازداشتن و منع کردن دیگری (در بعضی مَعاجِم حمایت و دفاع کردن از دیگری نیز ثبت شده)،
فارسی به آلمانی
Abgeben, Einhalten, Kontrolle (f), Prüfen, Scheck (m)
معادل ابجد
601