معنی ملالت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
افسردگی، دلتنگی، بیزاری، آزردگی. [خوانش: (مَ لَ) [ع. ملاله] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
به ستوه آمدن،
دلتنگی، افسردگی، آزردگی،
بیزاری،
حل جدول
کیارا
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزردگی، آزردهدلی، افسردگی، اندوه، بیزاری، تکدر، حزن، دلآزردگی، دلتنگی، دلگیری، رنجش، ضجرت، سودا، کدورت، بیزار شدن، بهستوه آمدن،
(متضاد) بهجت، نشاط
فارسی به انگلیسی
Boredom, Ennui, Tedium
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) بیزار شدن، (اسم) بیزاری، افسردگی، (اسم) اندوه حزن: } قیصر روزی در غلای مستی و از سر ملالت و روی کلالت بسلطان میگوید که اگر پادشاهی ببخش اگر قصابی بکش و اگر بازرگانی بفروش خ { (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27) بیزاری، تنگدلی، ستوهی
معادل ابجد
501