معنی مقرری

لغت نامه دهخدا

مقرری

مقرری. [م ُ ق َرْ رَ](ص نسبی) منسوب به مقرر. رجوع به مقرر شود. ||(اِ) نوعی مواجب. راتبه. راستاد.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در قدیم به معنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار می رفته است.(ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی). قرارداد دائمی و همیشگی و مستمری و راتب.(ناظم الاطباء).
- مقرری اداری، حقوق اصلی مستخدم رسمی را گویند.(ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی).
- مقرری خدمت، حقوق اصلی مستخدم رسمی را گویند.(ترمینولوژی حقوق، ایضاً).


مقرری دار

مقرری دار. [م ُ ق َرْ رَ](نف مرکب) گیرنده ٔ قرارداد همیشگی.(ناظم الاطباء). دارنده ٔ مقرری. آنکه صاحب مقرری است. و رجوع به مقرری شود.

فارسی به انگلیسی

مقرری‌

Allowance, Dole, Entitlement, Salary, Stipend

حل جدول

مقرری

مستمری، چیره، حقوق، ماهیانه، رسم، مواجب، وظیفه

جنس یا پولی که ماهانه به شخص داده می‌شود

واجبی

جنس یا پولی که ماهانه به شخص داده می شود، واجبی


مستمری و مقرری

جیره، حقوق، حقوق بازنشستگی، راتب

راتب


وظیفه و مقرری

واجبی

مترادف و متضاد زبان فارسی

مقرری

جیره، حقوق، رسم، عطیه، اجرا، ماهیانه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه

فارسی به عربی

مقرری

راتب تقاعدی، مکافأه

فرهنگ فارسی هوشیار

مقرری

مواجب، درقدیم بمعنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار میرفته است

فرهنگ معین

مقرری

(مُ قَ رَّ) [ع - فا.] (اِ.) ماهیانه، حقوق، مستمری.

فرهنگ عمید

مقرری

وظیفۀ قراردادی و همیشگی، وظیفه، مستمری،

فارسی به آلمانی

مقرری

Pension (f)

معادل ابجد

مقرری

550

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری