معنی مقایسه کردن
مترادف و متضاد زبان فارسی
مقابله کردن، قیاس کردن، سنجیدن
فارسی به انگلیسی
Assimilate, Balance, Compare, Liken, Parallel, Weigh
لغت نامه دهخدا
مقایسه. [م ُ ی َ / ی ِ س َ / س ِ](از ع، اِمص) سنجیدگی میان دو چیز و دو چیز را باهم اندازه گرفتن و اندازه میان دو چیز و قیاس.(از ناظم الاطباء). مقایسه. سنجش.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقایسه شود.
- مقایسه کردن، با یکدیگر سنجیدن. با یکدیگر اندازه کردن.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرهنگ فارسی هوشیار
سنجیدن
فارسی به ایتالیایی
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به عربی
فرهنگ معین
(مُ یَ سَ یا یِ س ِ) [ع. مقایسه] (مص م.) دو چیز را با هم سنجیدن.
فرهنگ عمید
دو چیز را با هم سنجیدن، دو کار یا دو چیز را با هم اندازه گرفتن،
کلمات بیگانه به فارسی
سنجش
معادل ابجد
490