معادل ابجد
مقام در معادل ابجد
مقام
- 181
حل جدول
مقام در حل جدول
- رتبه، پایه، جایگاه
- شان
- سمت
- مسند
فرهنگ معین
مقام در فرهنگ معین
- (اِمف.) اقامت شده، (اِ.) محل اقامت. [خوانش: (مُ) [ع.]]
- جای ایستادن، مکان، مرتبه، درجه، پایگاه، منزلت، پرده موسیقی. [خوانش: (مَ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
مقام در لغت نامه دهخدا
- مقام. [م َ / م ُ](ع مص)(از «ق و م ») اقامت و آرام کردن بجائی. (منتهی الارب). اقامت. (اقرب الموارد)(محیط المحیط)(ناظم الاطباء). ایستادن. و با لفظ گرفتن و کردن و داشتن مستعمل است. (آنندراج). در معیار آرد: مُقام و مَقام هر دو به معنی اقامت و به معنی جای قیام آید، زیرا اگر آن را از قام یقوم بدانیم مَقام و اگر از اقام یقیم بشماریم مُقام خواهد بود و قوله تعالی: لا مَقام لکم، ای لاموضع لکم و مُقام لکم نیز خوانده شده است، یعنی لا اقامه لکم. توضیح بیشتر ...
-
مقام. [م َ](ع اِ) منزلت. (اقرب الموارد)(محیط المحیط). منزلت. مرتبه. درجه. (از ناظم الاطباء). پایه. رتبه. جایگاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
این فخر جز امین تو را نیست وین مقام
کو کرد اختیار ز بهر تو ارتحال.
ناصرخسرو.
همه را در مقام خویش بدار
هیچکس را ز خوی بد مازار.
سنائی.
در انواع علوم به منزلتی رسید که هیچ پادشاه پیش از وی آن مقام را نتوانست یافت. (کلیله و دمنه).
تا ز ریاضت به مقامی رسی
کت به کسی درکشد این ناکسی. توضیح بیشتر ...
-
مقام. [م َ](اِخ) سنگی است که حضرت ابراهیم هنگام بنای بیت بر آن ایستاد و گویند سنگی است که چون زوجه ٔ اسماعیل سر او را می شست حضرت بالای آن ایستاده بود و این همان سنگ معروفی است که به امر خدا در مسجدالحرام نهاده اند و مردم نزد آن نماز گزارند. (از معجم البلدان): خدای تعالی از میان زمزم و مقام پیغامبر را به معراج برد. (مجمل التواریخ و القصص ص 24).
هست سم مرکب و پای رکابت در عجم
همچنان کاندر عرب رکن و مقام است و حجر. توضیح بیشتر ...
- مقام. [م َ](اِخ) از مضافات بوشهر، و بیشتر از یک فرسخ در جنوب بوشهر است. (فارسنامه ٔ ناصری). بندری در جنوب ایران که محل صید مروارید است. و رجوع به بندر مقام شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
مقام در فرهنگ عمید
-
منزلت، رتبه، پایه، جایگاه،
جای اقامت،
(موسیقی) ترتیب قرار گرفتن فاصلههای پرده، نیمپرده، و ربع پرده میان نتهای هشتگانۀ یک گام،
(موسیقی) پرده،
(تصوف) [قدیمی] هریک از مراحل سیروسلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل، و رضا،. توضیح بیشتر ...
-
اقامت،
* مقام کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] اقامت کردن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
مقام در فرهنگ واژههای فارسی سره
- پایگاه، جای گاه
فارسی به انگلیسی
مقام در فارسی به انگلیسی
- Ate, Bench, Berth, Chair, Condition, Cy _, Dimension, Place, Job, Level, Office, Position, Post, Range, Rank, Station, Stature, Status, Step. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
مقام در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
مقام در فارسی به عربی
- برید، رتبه، عنوان، قوام، کرامه، محطه، موقع، وضع
گویش مازندرانی
مقام در گویش مازندرانی
- زمزمه ی همراه آهنگ، از توابع رودپی ساری
فرهنگ فارسی هوشیار
مقام در فرهنگ فارسی هوشیار
- اقامت و آرام گرفتن بجائی، منزلت، رتبه، جایگاه
فرهنگ فارسی آزاد
مقام در فرهنگ فارسی آزاد
- مُقام، اقامت، محل و موقع اقامت،
- مَقام، منزلت و رتبه، جا و مکان اقامت، جای اقدام شخص، مجلس، جماعتی از مردم، آهنگ و پرده موسیقی،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
مقام در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
مقام در فارسی به آلمانی
- Absenden, Anschlagen, Einstellung (f), Justierung (f), Pfahl (m), Pfosten, Post (f), Posten, Setzend, Titel (m), Überschrift (f). توضیح بیشتر ...
واژه پیشنهادی
مقام در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید