معنی معذور

معذور
معادل ابجد

معذور در معادل ابجد

معذور
  • 1016
حل جدول

معذور در حل جدول

  • بهانه دار، عذر آورنده
مترادف و متضاد زبان فارسی

معذور در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پوزش‌خواه، بخشوده، معاف، قاعده، رگل، عادت ماهانه
فرهنگ معین

معذور در فرهنگ معین

  • (مَ) [ع.] (اِمف.) عذرآورنده، بهانه دار.
لغت نامه دهخدا

معذور در لغت نامه دهخدا

  • معذور. [م َ](ع ص) ملامت ناشده و دارای عذر و دارای بهانه و آنکه عذر و بهانه ٔ وی پذیرفته باشد. (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). صاحب بهانه. صاحب عذر. صاحب برهان. صاحب دلیل. آنکه عذری دارد. آنکه عذر وی پذیرفته است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
    معذور است ار با تو نسازد زنت ای غر
    زان گنده دهان تو و زان بینی فرغند.
    عماره(یادداشت ایضاً).
    ای عاشق مهجور ز کام دل خود دور
    می نال و همی چاو که معذوری معذور.
    بوشعیب هروی(یادداشت ایضاً). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

معذور در فرهنگ عمید

  • عذر‌آورده، دارای عذر، بهانه‌دار،
    کسی که عذر‌وبهانۀ او پذیرفته باشد،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی

معذور در فارسی به ترکی

عربی به فارسی

معذور در عربی به فارسی

  • قابل بخشش و معافیت , بخشیدنی , معاف شدنی
فرهنگ فارسی هوشیار

معذور در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ملامت ناشده و دارای عذر و بهانه
فرهنگ فارسی آزاد

معذور در فرهنگ فارسی آزاد

  • مَعذُور، عذرآورده، دارای عذر، کسی که عذرش قبول شده و رفع ملامت گردیده،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه