معادل ابجد
مظهر در معادل ابجد
مظهر
- 1145
حل جدول
مظهر در حل جدول
- نشانه، نماد
مترادف و متضاد زبان فارسی
مظهر در مترادف و متضاد زبان فارسی
- تجلیگاه، تماشاگاه، تماشاگه، جلوهگاه، محل ظهور، منظر، تجلی، نمود، نماد، نشانه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
مظهر در فرهنگ معین
- (مَ هَ) [ع.] (اِ.) محل ظهور، جای آشکار شدن. ج. مظاهر.
لغت نامه دهخدا
مظهر در لغت نامه دهخدا
-
مظهر. [م َهََ](ع اِ) جای بالا رفتن. (منتهی الارب)(آنندراج)(از اقرب الموارد). محل صعود و جای بالا رفتن. ج، مظاهر. (ناظم الاطباء). || محل ظهور و جای آشکارا شدن و جایی که در آن چیزی دیده میشود و آشکارا میگردد. (ناظم الاطباء). جلوه گاه. محل ظهور. جای پیدایش. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): دل وجان اهل معنی. به وجود مبارک آن معدن خلال جلال و مظهر دولت و اقبال مسرور. (المعجم چ دانشگاه ص 25).
- مظهرالعجائب، پیدایشگاه شگفتیها. توضیح بیشتر ...
-
مظهر. [م ُ هََ](ع ص) پیدا. (دستورالاخوان چ نجفی ص 591). آشکار کرده. آشکار شده. و هویدا گشته. (ناظم الاطباء). مترادف ظاهر. (از کشاف اصطلاحات الفنون):
در حضرت خلیفه کجا ذکر من شدی
گر نیستی مدد ز کرامات مظهرش.
خاقانی.
- های مظهر، های ملفوظ مانند های پادشاه و فربه. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
- مظهر. [م ُ هَِ](ع ص) خداوند ستور برنشست. (منتهی الارب)(آنندراج)(از اقرب الموارد). خداوند ستور سواری. ج، مظهرون. (ناظم الاطباء). یقال بنوفلان مظهرون. (ناظم الاطباء). ای منهم ظهر. (منتهی الارب). || شتر گرمی نیمروز رسیده. (منتهی الارب)(آنندراج). شتری که در گرمای نیمروز رسیده باشد. (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || در وقت ظهیره آینده. (منتهی الارب)(آنندراج). در نیم روز آینده و در نیمروز سیرکننده. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
- مظهر. [م ُ ظَهَْ هََ](ع ص) قوی پشت از شتران و جز آن. (منتهی الارب)(ناظم الاطباء). مردی سخت پشت. (مهذب الاسماء)(از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
مظهر در فرهنگ عمید
- محل ظهور، جای آشکار شدن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
مظهر در فرهنگ واژههای فارسی سره
- نمودگاه، نماد
کلمات بیگانه به فارسی
مظهر در کلمات بیگانه به فارسی
فارسی به انگلیسی
مظهر در فارسی به انگلیسی
- Emblem, Embodiment, Epitome, Incarnation, Paragon, Personification, Soul, Totem, Wellspring. توضیح بیشتر ...
نام های ایرانی
مظهر در نام های ایرانی
- پسرانه، نماد، نشانه، محل تجلی، تجلی گاه
عربی به فارسی
مظهر در عربی به فارسی
- صورت کوچک , سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی , تراش , شکل , منظر , بند , مفصل , ظاهر , ماسک , تغییر قیافه , لباس مبدل , صورت ظاهر , شباهت , قیافه , ظن قوی , تظاهر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
مظهر در فرهنگ فارسی هوشیار
- آشکار شده، آشکار کرده، پیدا، محل ظهور
فرهنگ فارسی آزاد
مظهر در فرهنگ فارسی آزاد
- مَظهَر، محل ظهور، منظره یا جلوه خارجی انسان یا هر موجود دیگر (جمع: مَظاهِر)،. توضیح بیشتر ...
- مُظهِر، (اسم فاعل از اظهار) ظاهر و آشکار کننده، مطلع سازنده، غالب کننده، از حفظ خواننده، پشت گوش اندازه،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه