معنی مطنطن

لغت نامه دهخدا

مطنطن

مطنطن. [م ُ طَ طَ](ع ص) باطنطنه.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به طنطنه شود.


ملقلق

ملقلق. [م ُ ل َ ل َ](ع ص) طرف ملقلق، چشم تیزنگاه سبک حرکت.(منتهی الارب)(از آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || رجل ملقلق، مرد پر جنب و جوش که در جای خود آرام نگیرد.(از اقرب الموارد). || در تداول عامه، حرف قلمبه و سلمبه و مشکل و مطنطن و مسجع: فلان کس خیلی ملقلق حرف می زند.(فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).


اهلی ترشیزی

اهلی ترشیزی. [اَ ی ِ ت ُ] (اِخ) ازشعرای قرن دهم و هم نام و معاصر با اهلی شیرازی. وی از ترشیز خراسان است و به سال 934 هَ.ق. درگذشته و از جمله شعرائیست که در دربار سلطان حسین و امیر علیشیر نوائی در هرات گرد آمده بودند و از حیث فکر و ذوق مقلد شعرای مزبور است. سبک این شاعران هیچگاه در ایران مورد قبول نبوده و بعکس در هندوستان مورد احترام بوده است. نثر او مصنوع و مطنطن است و به همین جهت در هند شهرت یافته است. (تاریخ ادبیات برون ترجمه ٔ رشید یاسمی). و رجوع به دانشوران خراسان ص 280 شود.

فارسی به انگلیسی

مطنطن‌

Declamatory, Grandiloquent

حل جدول

مطنطن

دارای طنین، آهنگین


دارای طنین- آهنگین

مطنطن


آهنگین

مطنطن

فارسی به عربی

مطنطن

متحذلق

انگلیسی به فارسی

bombastic

مطنطن


tumid

مطنطن


tumescent

مطنطن

اسپانیایی به فارسی

ampuloso

گزاف، قلنبه، مطنطن.

عربی به فارسی

متحذلق

گزاف , قلنبه , مطنطن

سوئدی به فارسی

bombastisk

گزاف، قلنبه، مطنطن، قلنبه نویس، گزاف گوی، دهان دار، پرحرف،


konstlad stil

انشاء پرتصنع و مغلق، فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی، بیان مطنطن، لفاظی،


svullen

بادکرده، اماس کرده، اماسیده، ورم کرده، متورم، ورقلنبیده، پراب وتاب، مطنطن، بادکرده، اماس دار، متورم، متسع، پر طمطراق،

معادل ابجد

مطنطن

158

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری