معادل ابجد
مشتری در معادل ابجد
مشتری
- 950
حل جدول
مشتری در حل جدول
- غول منظومه شمسی، پنجمین سیاره منظومه شمسی
مترادف و متضاد زبان فارسی
مشتری در مترادف و متضاد زبان فارسی
- بایع، خریدار، طرفدار، خواهان، خواستار، مایل، ارباب رجوع، برجیس. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
مشتری در فرهنگ معین
- (مُ تَ) [ع.] (اِفا.) خریدار. مجازاً: خواستار، خواهان.
- (~. ) [ع. ] (اِ. ) پنجمین و بزرگترین سیاره از سیارات منظومه شمسی که هر 12 سال یک بار به دور خورشید می گردد. [خوانش: (مُ تَ رِ) [ع. ] (اِفا. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
مشتری در لغت نامه دهخدا
-
مشتری. [م ُت َ](ع ص) خرنده. (منتهی الارب). خریدار. (از محیط المحیط). خریدار گاهی به معنی فروشنده. (غیاث)(آنندراج). خرنده و آن که چیزی میخرد. خریدار:
نگین بدخشی بر انگشتری
ز کمتر، به کمتر خرد مشتری.
ابوشکور.
راست چو کشته شوند و زار و فکنده
آیدشان مشتری و آید دلال.
منوچهری.
ای عجبی تا بوند ایشان زنده
نایدشان مشتری تمام و بسنده.
منوچهری.
به مشتریت گمانی برم به همت و طبع
که همچو حورلطیفی و همچو نور قوی.
منوچهری. توضیح بیشتر ...
- مشتری. [م ُ ت َ](اِخ) ستاره ای که سعد اکبر است. (منتهی الارب). ستاره ای از سیارات فلک ششم که آن رابه فارسی برجیس نامند. (از اقرب الموارد). نام ستاره ای که بر فلک ششم است. اهل تنجیم آن را سعد اکبر دانند و آن را قاضی فلک نیز گویند، به فارسی برجیس و به هندی برهسپت و خانه ٔ اوقوس و حوت و شرف او در سرطان. (از غیاث)(از آنندراج). خانه ٔ او حوت و قوس است و بیت الشرف او در سرطان است. (مفاتیح). سیاره ٔ میان زحل و مریخ. خطیب فلک. توضیح بیشتر ...
- مشتری. [م ُ ت َ](اِخ) در اساطیر لاتین پدر و پیشوای خدایان آن دوران و همانند زئوس(زاوش) در اساطیر یونان است. او پدر خود زحل را برانداخت و بر تیتان ها غالب شد و دریارا به نپتون و دوزخ را به پلوتون داد و زمین را برای خود نگه داشت. او خدای آسمان و روشنایی و زمان ورعد و برق بود. باروی روم که به وی اختصاص یافته مقر حکومتش بود. او از مدایح و توصیف های مذهبی برخوردار گشت. (از لاروس). خدای اعظم بت پرستان یونانی است اوپسر کیوان و در جزیره ٔ کریت تولد یافت و خرافات بت پرستان صفاتی را که مرکب از جمیع افعال شنیع و کریه وحیوانی بوده و در تصور بنی نوع بشر ممکن الوجود بود بدو نسبت می دادند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
مشتری در فرهنگ عمید
-
خریدار، کسی که چیزی میخرد،
(اسم) (نجوم) پنجمین و بزرگترین سیارۀ منظومۀ شمسی، برجیس، هرمز، ژوپیتر،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
مشتری در فرهنگ واژههای فارسی سره
- اورمزد، خریدار، هرمز
فارسی به انگلیسی
مشتری در فارسی به انگلیسی
- Case, Client, Customer, Patron
فارسی به عربی
مشتری در فارسی به عربی
- راعی، زبون، شاب
عربی به فارسی
مشتری در عربی به فارسی
گویش مازندرانی
مشتری در گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
مشتری در فرهنگ فارسی هوشیار
- خریدار، خرنده، آنکه چیزی میخرد
فرهنگ فارسی آزاد
مشتری در فرهنگ فارسی آزاد
- مُشتَرِی، خریدار، فروشنده، (در فارسی بیشتر به معنای اول متداول است)،. توضیح بیشتر ...
- مُشتَرِی، Jupiter بزرگترین سیاره منظومه خورشیدی است که 1200 برابر کره زمین می باشد و قریب 78 میلیون کیلومتر با خورشید فاصله دارد و حرارتش در سطح 125 درجه زیر صفر است. مشتری با دوازده قمر خود به دور خورشید می چرخد و هر گردشش قریب 12 سال طول می کشد،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
مشتری در فارسی به ایتالیایی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید