معنی مشا

لغت نامه دهخدا

مشا

مشا. [م َ](ع اِ)(از «م ش و») گزر و گیاهی است شبیه آن.(از منتهی الارب)(آنندراج). گزر و زردک و گیاهی است شبیه به آن.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

مشا

حکمت * حکمت مشاء: از یکی‌سو نهاده تا سر سقف / از یکی‌گوشه چیده تا دَمِ طاق ـ... ـ سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی: ۴۹۹)،

حل جدول

مشا

بسیار راه رونده

حکمت ارسطو

حکمت پور سینا

فلسفه ارسطو

حکمت ارسطویی


فلسفه ارسطویی

مشا


حکمت پور سینا

مشا


حکمت ابن‌سینا

مشا


حکمت ارسطویی

مشا

فرهنگ فارسی هوشیار

مشا ء

گزر از گیاهان ‎ سخن چین، گامبردار زبانزد فرزانی (اندیشه های فلسفی ایرانی) (صفت) آنکه زیاد راه رود رونده، پیرو حکمت مشا ء جمع: مشائون مشائین.


مشا ء ه

خواستن


فلسفه مشا ء

فرزان گامبرداران

واژه پیشنهادی

دشتی در شرق تهران

مشا ، دشت مشا

معادل ابجد

مشا

341

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری