معنی مسیل
لغت نامه دهخدا
مسیل. [م َ](ع اِ) آب رو.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(آنندراج)(فرهنگ نظام). جای روان شدن آب.(غیاث). جای رفتن آب.(از فرهنگ نظام). راه گذر آب هر جا که باشد.(مهذب الاسماء)(دهار). گذرگاه آب. آب کند. راه گذر آب به نشیب. راه گذر هین. رهگذر آب.(زمخشری). محل جریان سیل.(از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). هر جای سیل گیر که سیلاب در آن بگذرد و عبور سیل از آن ممکن باشد.(ناظم الاطباء). معبر سیل. دره. دره ای که سیل در آن رود. راه گذر سیل. سیل گاه. مسیله. بستر سیل. ج، مَسائل، مُسُل، أمسِله، مُسلان.(از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء)(مهذب الاسماء):
قرمطی چندان کشی کز خونشان تا چند سال
چشمه های خون شود در بادیه رنگ مسیل.
فرخی.
از تبش گشته غدیرش همچو چشم اعمشان
وز عطش گشته مسیلش چون گلوی اهرمن.
منوچهری(دیوان ص 76)
سیل مرگ از فراز قصد تو کرد
تیز برخیز از این مهول مسیل.
ناصرخسرو.
چشمم مسیل بود ز اشکم شب دراز
مردم دراو نخفت و نخسبند در مسیل.
مسعودسعد.
فارسی به انگلیسی
Ravine, Wadi
فرهنگ عمید
مجرای آب، محل عبور سیل، جای سیلگیر،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آبراه، آبکند، سیلزار، سیلگیر، سیلریز
فرهنگ فارسی هوشیار
آبرو، جاری روان شدن آب
فرهنگ فارسی آزاد
مَسِیل، محل عبور و جریان سیل (جمع: مَسایِل، مُسُل، أَمسِلَه، مُسلان)، ایضاً: سَیَلان، و مصدر میمی سالَ (به مصدر سَیل مراجعه شود)،
سیل-سیلان-مسیل
سَیْل- سَیْلان- مَسِیْل، (سالَ-یَسِیْلُ) روان و جاری شدن آب یا هر مایع دیگر- ریختن و جریان یافتن
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِ.) جای سیل گیر، محل عبور سیل، بستر سیل.
فرهنگ واژههای فارسی سره
خشکرود، آبراه
کلمات بیگانه به فارسی
خشکرود
فارسی به عربی
جدول
فارسی به آلمانی
Strom (m), Strömen
انگلیسی به فارسی
مسیل
معادل ابجد
140