معنی مزون
لغت نامه دهخدا
مزون. [م َ](اِخ) نام بلاد عمان.(منتهی الارب)(اقرب الموارد)(آنندراج)(ناظم الاطباء). نامی است که ایرانیان بزمین عمان میداده اند و مزون به معنی ملاحان باشند چه اردشیر بابکان مردم آنجارا به ملاحی واداشت.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مزون. [م ُ](ع مص) مَزن. گذشتن بر اراده ٔ خود. || رفتن. || روشن گردیدن روی.(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد)(از ناظم الاطباء)(آنندراج). رجوع به مَزْن شود.
فارسی به انگلیسی
House
فرهنگ معین
ذره ای بنیادی با بر هم کنش های هسته ای قوی و عدد بار یونی صفر و جرمی بین الکترون و نوکلئون. (فیزیک)، محل تهیه و فروش لباس. [خوانش: (مِ زُ) [فر.] (اِ.)]
حل جدول
خیاطخانه
محل تهیه و فروش لباس
خیاط خانه، محل تهیه و فروش لباس
عروسک مزون ها
مانکن
محل تهیه و فروش لباس
مزون
از ذرههای زیر اتمی در فیزیک مدرن
مزون
ذره زیراتمی
مزون
خیاط خانه
مزون
خیاطخانه
مزون
مانکن
عروسک مزون ها
انگلیسی به فارسی
معادل ابجد
103