معنی مزه

مزه
معادل ابجد

مزه در معادل ابجد

مزه
  • 52
حل جدول

مزه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

مزه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • طعم، چاشنی، لذت، ذائقه، لوس، گزک، نقل، لطیفه، شوخی، جوک
فرهنگ معین

مزه در فرهنگ معین

  • طعم و چاشنی، (عا. ) خوراکی مختصر که با مشروب خورند، لذت غذا، دهان کسی را فهمیدن کنایه از:مقصود او را فهمیدن، به قصد او پی بردن. [خوانش: (مَ زِ) (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

مزه در لغت نامه دهخدا

  • مزه. [م َزْه ْ](ع مص) لاغ کردن. (منتهی الارب)(از ناظم الاطباء). مَزح. (اقرب الموارد). مزاح نمودن. (از ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • مزه. [م َ زَ / زِ / م َزْ زَ / زِ](اِ) طَعم. (ناظم الاطباء)(آنندراج)(صحاح الفرس). احساس و ادراکی که پس از تأثیر یک شی ٔ بر روی حس ذائقه حاصل میشود. طعم، و آن چیزی است که دریابند با قوه ٔچشائی. طَعب. انواع مزه ها عبارتند از: شیرین، تلخ، شور، ترش، دِبش، لب ترش، گس، تند، زبان گز، مَلَس، لب شور، شورمزه، ترش و شیرین، میخوش، مُزّ:
    رنگ و مزه بوی و شکل هست در این خاک
    تا ز درون گونه گون بریزد بیرون.
    ناصرخسرو.
    چندین هزار بوی و مزه و صورت
    بر دهریان بس است گوا ما را. توضیح بیشتر ...
  • مزه. [م ُ زَ / زِ](اِ) صورتی است از مژه. (صحاح الفرس). رجوع به مژه شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

مزه در فرهنگ عمید

  • کیفیتی که از چشیدن یا نوشیدن چیزی احساس شود مثل شوری، تلخی، و شیرینی، طعم،
    [مجاز] خوراک مختصری که با شراب می‌خورند،
    [قدیمی، مجاز] بهره، نصیب،
    * مزه‌ دادن (داشتن): (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] خوشایند بودن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

مزه در فارسی به انگلیسی

  • Appetizer, Flavor, Relish, Savour, Smack, Taste, Zest
فارسی به ترکی

مزه در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

مزه در فارسی به عربی

  • ذوق، صفعه، طعم، مذاق، نکهه
فرهنگ فارسی هوشیار

مزه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • طعب، طعم، قوه چشائی
فارسی به ایتالیایی

مزه در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

مزه در فارسی به آلمانی

  • Begeisterung (f), Gefallen, Lust
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه