معنی مزمار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مِ) [ع.] (اِ.) نای، از آلات موسیقی بادی شبیه به سرنا که بیشتر در بین اعراب متداول است. ج. مزامیر.
فرهنگ عمید
[جمع: مزامیر] (موسیقی) از آلات موسیقی استوانهای شبیه سرنا که بیشتر میان عربها متداول است، نای،
(زیستشناسی) چاکنای،
حل جدول
نی
مترادف و متضاد زبان فارسی
نی، نای، چاکنای
عربی به فارسی
قره نی
فرهنگ فارسی هوشیار
نای نی نال غرو هم آوای سرو دو زای، چاکنای، نایسرود (اسم) نی که در آن نوازند نای نوازندگی. توضیح در زبان عربی بهر چیز لوله شکل که درآن بتوان دمید اطلاق میشود چنانکه در زبان فارسی نیز چنین چیزی ر نای میگوییم. بهمین جهت در موسیقی هر آلت بادی چوبی را بعربی مزمار و بفارسی نای خوانده اند، سرود و شعری که بانی نوازند جمع: مزامیر، ناحیه ای در قسمت تحتانی حنجره که در فاصله بین تارهای صوتی تحتانی قرار دارد ودر حقیقت فضای بین تارهای صوتی وتحتانی است. هوا در موقع خروج از حنجره تارهای صوتی تحتانی را بارتعاش در میاورد و صدا تولید میشود بعبارت دیگر هوا در موقع خروج از ناحیه مزمار موجب ارتعاش تارهای صوتی تحتانی میشود و صدا تولید میگردد چاک نای فم حنجره چاک صوت.
فرهنگ فارسی آزاد
مِزمار، نیّ (ساز)، سرود و ترانه ای که با لحن و صوت تغنی گردد، هر یک از مزامیر (جمع: مَزامیر)،
معادل ابجد
288