معنی مزج

مزج
معادل ابجد

مزج در معادل ابجد

مزج
  • 50
حل جدول

مزج در حل جدول

  • مخلوط کردن
مترادف و متضاد زبان فارسی

مزج در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آمیختن، اختلاط، امتزاج، آمیزش
فرهنگ معین

مزج در فرهنگ معین

  • (مص م. ) آمیختن، درهم آمیختن، مخلوط کردن، (اِمص. ) آمیزش، اختلاط. [خوانش: (مَ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

مزج در لغت نامه دهخدا

  • مزج. [م َ](ع مص) آمیختن. (غیاث اللغات)(زوزنی)(تاج المصادر بیهقی)(دهار). آمیزش. آمیختگی. آمیغ. خلط. در هم کردن. ممزوج کردن. امتزاج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آمیختن شراب و جز آن. (منتهی الارب)(آنندراج). || برافژولیدن قوم و سگ. (منتهی الارب)(آنندراج). مزج فلاناً؛ برافژولیدن فلان را. (ناظم الاطباء). ||(اِ) عسل و انگبین. انگبین. (از منتهی الارب)(از آنندراج)(ناظم الاطباء). || بادام تلخ. (منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • مزج. [م ِ](ع اِ) بادام تلخ. (منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). || انگبین. (منتهی الارب)(آنندراج). عسل و انگبین. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • مزج. [م ِ زَ ج ج](ع اِ) نیزه ٔ خرد و کوتاه. (آنندراج)(ناظم الاطباء)(دهار)(منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • مزج. [م ُ زَج ج](ع ص) نیزه ٔ بازُج. (آنندراج): رمح ٌ مزج، نیزه ٔ باپیکان. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

مزج در فرهنگ عمید

  • آمیختن، آمیخته کردن، در هم کردن،
فرهنگ فارسی هوشیار

مزج در فرهنگ فارسی هوشیار

  • پارسی تازی گشته مزگ درخت بادام تلخ ‎ در هم آمیختن در آمیختن آمیزش، بر افژولیدن ‎ (مصدر) آمیختن درهم آمیختن مخلوط کردن، (اسم) آمیزش اختلاط. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

مزج در فرهنگ فارسی آزاد

  • مَزج، به «مِزاج، مَزج» مراجعه شود،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید