معنی مروان

مروان
معادل ابجد

مروان در معادل ابجد

مروان
  • 297
حل جدول

مروان در حل جدول

  • آخرین خلیفه بنی امیه
لغت نامه دهخدا

مروان در لغت نامه دهخدا

  • مروان. [م َرْ](اِخ) تثنیه ٔ مَرو، و مراد از آن مرو شاهجان و مروالروذ است. (از اقرب الموارد)(از معجم البلدان). و رجوع به مرو شود. توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 48هزارگزی جنوب غربی گرمی و 26 هزارگزی راه گرمی به اردبیل در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیر واقع و دارای 257 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، در 2 محل به فاصله ٔ 2 کیلومتر به نام مروان بالا و پائین مشهور است و سکنه ٔ مروان بالا 143 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ)(آل. ) سلسله ای از خلفای اموی که اولین آنها مروان بن حکم بوده است. رجوع به آل مروان در ردیف خود شود. توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن ابی حفصه ٔ رشیدی، مکنی به ابوالسمط یا ابوالهندام از شعرای مخضرمی است. نام او یزید و شاعری است مقل در ایام عثمان بن عفان خلیفه و اولین کس از خاندان بنومروان بن ابی حفصه است. (یادداشت مرحوم دهخدا از الفهرست ابن الندیم). ابن الندیم در الفهرست گوید: و دیوان او سیصد ورقه است. و رجوع به تاریخ الخلفاء، العقد الفرید، عیون الاخبار، ضحی الاسلام، الموشح، تاریخ سیستان ص 145 شود. توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن جناح سرقسطی یهودی از علمای منطق و طب و دانای به زبان یهود و عرب. او راست تألیفی در ادویه ٔ مفرده و تعیین اوزان و مقادیر مستعمله ٔ در طب. (یادداشت مرحوم دهخدا). توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن حکم بن ابی العاص ابن امیهبن عبدشمس بن عبدمناف، مکنی به ابوعبدالملک. نخستین از بنی حکم بن ابن العاص، و نسبت بنی مروان ومروانیه بدوست. وی به سال دوم هجرت در مکه متولد شدو در طائف پرورش یافت و در مدینه سکونت گزید. و در ایام خلیفه ٔ سوم از خاصان و دبیران او گشت و چون آن خلیفه بقتل رسید مروان بهمراه طلحه و زبیر و عایشه رهسپار بصره گردید. در جنگ جمل با وجود کارزار سختی که کرد با یارانش شکست خورد و متواری شد و در صفین درکنار معاویه جنگید آنگاه حضرت علی(ع) او را امان داد و پس از مبایعت با علی(ع) رهسپار مدینه گشت. توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن سُراقهبن قتادهبن عمروبن احوص عامری. از شعرای جاهلی بود که اندکی قبل از طلوع اسلام درگذشت. او از معاصران ابوجهل بن هشام و ابوسفیان پدر معاویه بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95 از المرزبانی ص 395). توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن سعیدبن عبادبن حبیب بن مهلب بن ابی صفره ٔ مهلبی شاعر و از اهالی بصره بود و از یاران خلیل بن احمد بود. او را در علم نحو دستی توانا بوده است و در حدود سال 190 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95). و رجوع به معجم الادباء ج 7 ص 159 شود. توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ)ابن سلیمان بن یحیی بن حفصه یزید از شاعران درجه ٔ یک عرب است. جد او ابوحفصه مولای مروان بن حکم بود. مروان به سال 105 هَ. ق. متولد شد و در عصر امویان در یمامه پرورش یافت و در اوایل عصر عباسی بزیست و المهدی و هارون الرشید و معن بن زائده را مدح گفت و صلات فراوانی از آنها بگرفت و ثروتی کلان بهم زد و به سال 182 هَ. ق. در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 95). توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن شجاع، مکنی به ابوعمر از رواه حدیث و تابعی است. (یادداشت مرحوم دهخدا). توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن عبدالرحمان بن مروان بن عبدالرحمان الناصر اموی، ملقب به طَلیق، از امرای بنی امیه در اندلس. ادیب و شاعر بود، و مدت زیادی از عمر خود را در زندان گذراند و پس از آزادی ملقب به طلیق گشت و در حدود سال 400 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 96ازالحله السیراء و جذوه المقتبس و بغیه الملتمس). توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن عبداﷲبن مروان بن عبدالعزیز، از امرای بنی امیه است. به سال 505 هَ. ق. در بلنسیه در اندلس متولد شد و به سال 538 هَ. ق. منصب قضاوت آنجا یافت و به سال 538 هَ. ق. بر آنجا والی گشت و چندین شهر را متصرف شد و پس از مدتی دشمنانش بر وی دست یافتند و مدت ده سال در زندان آنان بود و چون از زندان آزاد گشت رهسپار مراکش گشت و در سال 578 هَ. ق در آنجا درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 96 از الحله السیراء). توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ)ابن محمد ملقب به ابوالشَمَقمق، از شاعران هجوپرداز بصره. اصل او از خراسان و از موالی بنی امیه بوده است. او را با شاعران معاصرش چون بشار و ابوالعتاهیه و ابونواس اخباری است. در اوایل خلافت هارون الرشید به بغداد رفت. وی در حدود سال 200 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 97). توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن محمدبن مروان بن حکم اموی، مکنی به ابوعبدالملک و ملقب به القائم بحق اﷲ و مشهوربه جعدی و حمار. چهاردهمین و آخرین تن از خلفای بنی امیه در شام. به سال 72هَ. ق. در الجزیره متولد شد(پدرش والی آنجا بود) و به سال 105 هَ. ق. قونیه را فتح کرد. در سال 114 هَ. ق. هشام بن عبدالملک او را والی آذربایجان و ارمینیه و الجزیره کرد وی جنگهای بسیاری کرد تا اینکه به سال 126 هَ. ق. پس از بقتل رسیدن ولیدبن یزید مردم را به بیعت باخویش فراخواند وباسپاهی انبوه قصد شام کرد و ابراهیم بن ولید را از خلافت خلع کرد و خود به سال 127 هَ. توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن محمد بونی، از مردم بونه شهری به افریقیه. او راست: شرح موطاً. (یادداشت مرحوم دهخدا). توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ) ابن یحیی(ابی الجنوب)بن مروان بن سلیمان بن یحیی بن ابی حفصه، مکنی به ابوالسمط و ملقب به غبار العسکر(بسبب یکی از ابیات او) و مشهور به مروان اصغر(تا با جدش اشتباه نگردد) والی و شاعربود. گویند چون جدش طعن آل علی(ع) کرد نزد المتوکل تقرب یافت و بریمامه و بحرین حکومت راند وی در حدود سال 240 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 98). ابن الندیم دیوان او را صد و پنجاه ورقه نوشته است. توضیح بیشتر ...
  • مروان. [م َرْ](اِخ)(بنی...) رجوع به مروانیان شود.

  • مروان. [م َرْ](اِخ) معاویه القاری یکی از مشایخ صوفیه و معاصر با احمدبن ابی الجواری بوده است. (یادداشت مرحوم دهخدا). توضیح بیشتر ...
نام های ایرانی

مروان در نام های ایرانی

  • پسرانه، نام مؤسس آل مروان و وزیر و مشاور عثمان
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید