معنی مرتشی

لغت نامه دهخدا

مرتشی

مرتشی. [م ُ ت َ](ع ص) رشوه گیر. رشوه خوار. رشوه خواه. پاره ستان. پاره گیر. رشوت ستاننده. رشوت ستان. نعت فاعلی است از ارتشاء. رجوع به ارتشاء شود:
خوش کننده است او خوش و عین خوشی
بی خوشی نبود خوشی ای مرتشی.
مولوی.


مرتش

مرتش. [م ُ ت َ](ع ص) مرتشی. آن که رشوت بگیرد. مخفف مرتشی.(آنندراج). رشوه گیرنده. رجوع به مرتشی شود:
داده ام ای دل در پی اوجان دیده به رویش زلف پریشان
داده پی نان لذت ایمان قاضی بی دین مفتی مرتش.
نصیرای بدخشانی(آنندراج).

حل جدول

مرتشی

رشوه گیر


رشوه ‌گیر

مرتشی


رشوه‌گیر

مرتشی

فرهنگ فارسی آزاد

مرتشی

مُرتَشِی، رشوه گیرنده (اسم فاعل از اِرتِشاء)،

فرهنگ معین

مرتشی

(مُ تَ) [ع.] (اِ فا.) رشوه گیرنده.

فرهنگ عمید

مرتشی

رشوه‌گیر،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مرتشی

پاره‌ستان، رشوه‌ستان، رشوه‌گیرنده، رشوه‌خوار، رشوه‌گیر،
(متضاد) راشی


رشوه‌ستان

باج‌ستان، رشوه‌خوار، رشوه‌خواه، رشوه‌گیر، لاج‌گیر، مرتشی


راشی

رشوه‌ده، رشوه‌دهنده، باج‌ده، پاره‌ده،
(متضاد) رشوه‌ستان، رشوه‌گیر، مرتشی


باج‌بگیر

اخاذ، باج‌ستان، باج‌گیر، رشوه‌خوار، رشوه‌ستان، رشوه‌گیر، مرتشی،
(متضاد) باج‌ده، راشی

فرهنگ فارسی هوشیار

مرتشی

رشوه گیر


مرتش

بر گرفته از مرتشی بنگرید به مرتشی (اسم) مرتشی: داده ای دل در پی او جان دیده برویش زلف پریشان داده پی نان لذت ایمان قاضی بی دین مفتی مرتش. (نصیرای بدخشانی)

انگلیسی به فارسی

corrupt

فاسد کردن، رشوه دادن، تحریف کردن، مرتشی، فاسد، تحریف شده

معادل ابجد

مرتشی

950

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری