معنی مرال

لغت نامه دهخدا

مرال

مرال. [م َ / م ِ] (ترکی، اِ) گاو کوهی. || غزال. آهو. (فرهنگ فارسی معین): بچه ٔ مرال امروز آوردند که هنوز پشتشان خال سفید دارد. (سفرنامه ٔ ناصرالدین شاه به مشهد، از فرهنگ فارسی معین).
رفت کند هر چه مرال است و میش
برخی بازوی توانای خویش.
ایرج میرزا.

فرهنگ فارسی هوشیار

مرال

ترکی گاو کوهی، آهو (اسم) گاو کوهی، غزال آهو: و بچه مرال امروز آوردند که هنوز پشتشان خال سفید دارد.

فرهنگ معین

مرال

(مَ یا مِ) [تر.] (اِ.) آهو، غزال.

فرهنگ عمید

مرال

نوعی گوزن ایرانی با جثه‌ای نسبتاً درشت و بدنی خالدار که یک سال پس از تولد خال‌ها ناپدید می‌شود،

حل جدول

انگلیسی به فارسی

ibex

مرال

گویش مازندرانی

اشکار – گو

گوزن ماده، مرال


کوهی گو

مرال، گاوکوهی، گوزن


مزگو

گوزن نر مرال، گاو کوهی


تاج

زمان جفت گیری مرال ها، تند و تیز

سوئدی به فارسی

stenbock

بز کوهی، مرال، بشکل بز کوهی، اهوی کوچک افریقا،

معادل ابجد

مرال

271

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری