معنی مدور
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مُ دَ وَّ) [ع.] (اِمف.) گرد، دایره ای.
فرهنگ عمید
گِرد، دایرهمانند،
(اسم) (ادبی) در بدیع، یک مصراع از شعر که میتوان آن را به شکل دایره نوشته و از هر کلمه شروع به خواندن کرد،
حل جدول
گرد، دایره، حلقه
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسم حلقه، دایره، دایرهایشکل، گرد، مستدیر،
(متضاد) چهارگوشه، مربع
فارسی به انگلیسی
Annular, Circular, Round, Rounded, Roundel
فارسی به ترکی
yuvarlak
فارسی به عربی
تعمیم، دوره
عربی به فارسی
بصورت عدد صحیح , گرد شده , شفاف شده , تمام شده , پر , تمام
فرهنگ فارسی هوشیار
آنکه دور می گرداند
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Kreisförmig, Reigen, Rund, Runde (f)
معادل ابجد
250