معنی مدن

لغت نامه دهخدا

مدن

مدن. [م ُ دُ] (ع اِ) ج ِ مدینه. رجوع به مدینه شود.
- سیاست مدن، دانش ملک راندن. (یادداشت مؤلف).

مدن. [م ُ نِن ْ] (ع ص) (از «د ن و») مُدنی. مُدْنیه: ناقهٌ مُدْن، ماده شتری که نتاج آن قریب شده باشد. (منتهی الارب) (از متن اللغه).

مدن. [م ُ] (ع اِ) مُدُن. ج ِ مدینه. رجوع به مُدُن و مدینه شود.

مدن. [م ُ دِن ن] (ع ص) اقامت نماینده. (آنندراج). ساکن شونده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادنان. رجوع به ادنان شود.


بیت مدن

بیت مدن. [ب َ / ب ِ م َ دَ] (اِخ) دهی از دهستان بهمنشیر است که در بخش مرکزی شهرستان آبادان واقع است و 550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

فرهنگ معین

مدن

(مُ دُ) [ع.] (اِ.) جِ مدینه، شهرها.

فرهنگ فارسی هوشیار

مدن

(تک: مدینه) شهرها (اسم) جمع مدینه شهرها.

فرهنگ عمید

مدن

مدینه

حل جدول

مدن

شهرها


تدبیر مدن

حکمت از نظر ارسطو و پیروان او به دو بخش تقسیم می شود : حکمت نظری و حکمت عملی. اعیان موجودات، که احوالآنها یا به قدرت و اختیار ما هستند (موضوع حکمت عملی)، یا از قدرت و اختیار ما بیرون اند (موضوع حکمت نظری). حکمت نظری را شامل حکمت ریاضی، حکمت طبیعی و حکمت الهی می دانند و حکمت عملی را شامل اخلاق ، تدبیر منزل و سیاست مدن می شناسند . همانطور که در تعریف اصطلاح حمکت عملی گفته شد این نوع حکمت به سه شاخه تقسیم می شود: اول تهذیب اخلاق دوم تدبیر منزل و سوم سیاست مدن.


دانش تدبیر مدن

سیاست


فیلم دیوید مدن

زندگى هاى جداگانه


شهرها

مدن

فرهنگ فارسی آزاد

مدن

مُدُن، شهرها (مفرد: مَدِینَه، به سایر معانی مَدِینَه نیز توجه گردد)،

مَدَن، (مَدَنَ، یَمدُنُ) شهری شدن، مقیم شهر گردیدن، مقیم شدن درمحلی یا در شهر، اقامت کردن،

معادل ابجد

مدن

94

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری