معنی مخفف راه

حل جدول

لغت نامه دهخدا

مخفف

مخفف. [م ُ خ َف ْ ف َ] (ع ص) سبک و سبک شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). سبک وزن. آنچه بردن آن آسان باشد. آنچه حمل آن دشوار نباشد: علی تکین بخارا به غازیان ماوراءالنهر سپرد و خزانه و آنچه مخفف داشت با خویشتن برد. (تاریخ بیهقی چ ادیب 348). || سبکبار. بی بار و بنه: چون شنود که موکب سلطان از پروان به غزنین روی دارد با پسرش سلیمان و این طغرل کافرنعمت و غلامی پنجاه به خدمت استقبال آمدند سخت مخفف. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 251). سپهسالار علی نیز از بلخ دررسید با غلامان و خاصگان خویش مخفف. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 533). || بی تشدید. مقابل مشدد: حرف «س » در حسام مخفف است خلاف «د» در شدّاد. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- بطور مخفف، بطور سبکی و بی پیرایگی. (ناظم الاطباء).
- حرف مخفف، حرفی که سبک تلفظ شود. ضد مشدد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).
- های مخفف، های غیر ملفوظ که در آخر کلمه واقع میشود مانند های خانه و مایه و جز آن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).

مخفف. [م ُ خ َف ْ ف ِ] (ع ص) سبک کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه سبک می کند و خفیف می گرداند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخفیف شود.


راه راه

راه راه. (ص مرکب) مخطط. (ناظم الاطباء). چیز مخطط معروف به راهدار: جامه و قبای راه راه، آنکه خطوط رنگین داشته باشد. (از بهار عجم). الیجه. (یادداشت مؤلف). الجه، مخفف الاجه ٔ ترکی، جامه راه راه رنگارنگ. (فرهنگ لغات دیوان البسه ٔ نظام قاری). راه را. رارا (مخفف راه راه در تداول عامه). (یادداشت مؤلف). دارای خطوط متوازی نمایان و متمایز از متن پارچه خواه برجسته و خواه غیر برجسته. دارای خطوط متوازی و متمایز از متن پارچه در جهت تار. راهدار. دارای راه: مخمل راهدار؛ کبریتی:
سری مویش از آه حسرت سیاه
سراپرده اش از فغان راه راه.
ملاطغرا (از بهار عجم).
در طریق شوق آسایش نمی یابد تنش
جامه ٔ مرد مسافر گر نباشد راه راه.
محمدقلی سلیم (از بهار عجم).
نیست از رهزن در این راهم غمی کز فیض عشق
در بر از زخمی قبای راه راهی بیش نیست.
میرزا عبدالغنی قبول (از بهار عجم).
شد از خون راه راه آخر تن خاکستری پوشم
شهیدان را لباس کربلایی اینچنین باید.
سعید اشرف (از بهار عجم).
قبای راه راهی داشت در بر
که هر راهش برد دل را به راهی.
تأثیر (از آنندراج).
- پارچه یا چیت یا قبای راه راه، پارچه و چیت و قبایی که خطوط موازی داشته باشد.
- جامه ٔ راه راه، جامه ٔ مخطط. (ناظم الاطباء).
- || رنگارنگ و الوان. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

مخفف

(اِمف.) تخفیف داده شده، سبک شده، (اِ.) حرف بدون تشدید، در فارسی گاهی بعضی حروف را حذف کنند و آن را مخفف نامند: همواره = هماره. سپاه = سپه. [خوانش: (مُ خَ فَّ) [ع.]]

سبک کننده، کاهنده. [خوانش: (مَ خَ فِّ) [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ فارسی آزاد

مخفف

مُخَفَّف، تخفیف یافته، خفیف گردیده، مختصر شده، غیر مشدّد (اسم مفعول از تَخفِیف)،

مُخَفِّف، تخفیف دهنده، سبک سازنده، کم کننده، حرفی را غیر مُشَدَّد، کننده (اسم فاعل از تَخفِیف)،

فارسی به آلمانی

مخفف

Die abku.rzung

فرهنگ عمید

مخفف

سبک‌شده، تخفیف‌یافته،
[مقابلِ مشدد] بی‌تشدید،
ویژگی کلمه‌ای که حرفی از آن حذف شده، مانندِ «هماره» (= همواره)،


راه

هرجایی از زمین که مردم از آنجا رفت‌وآمد کنند، محل عبور، گذرگاه، جاده،
قاعده‌وقانون،
رسم‌وروش،
کرّت و مرتبه،
(موسیقی) [قدیمی] نغمه و آهنگ،
(موسیقی) [قدیمی] مقام، پرده،
* راه افتادن: (مصدر لازم) ‹به‌ راه افتادن›
روان شدن،
روانه شدن،
به ‌کار افتادن دستگاه یا ماشین،
* راه انداختن: (مصدر متعدی) ‹به‌ راه انداختن›
اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن،
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن،
* راه بردن: (مصدر متعدی) [مجاز]
دست کودک یا شخص بیمار و علیل را گرفتن و او را گردش دادن،
کودک را در بغل گرفتن و گردش دادن،
به ‌رفتار در آوردن،
راه جستن و راه یافتن و پیبردن به‌ جایی یا چیزی،
* راه بریدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
راه پیمودن، طی مسافت کردن،
سیروسفر کردن،
راه زدن،
مانع عبور کسی شدن،
* راه حاجیان: (نجوم) [قدیمی، مجاز] = کهکشان
* راه خفته: [قدیمی، مجاز]
راه دور و دراز،
جادۀ هموار،
* راه دادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
اجازۀ عبور دادن،
به یک سو رفتن و راه را برای عبور کسی باز گذاشتن،
* راه زدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
در بیابان و میان جاده جلو کسی را گرفتن و اموال او را ربودن، غارت کردن اموال مسافران در راه،
(موسیقی) سرود گفتن و نواختن آهنگ موسیقی: چه راه می‌زند این مطرب مقام‌شناس / که در میان غزل قول آشنا آورد (حافظ: ۲۹۸)،
* راه کردن: (مصدر لازم)
[مجاز] نفوذ کردن، رخنه کردن،
[قدیمی] راه رفتن، طی طریق کردن،
[قدیمی] راه باز کردن، راه دادن،
* راه‌راه:
مخطط، خط‌دار،
پارچه یا جامه که خط‌های باریک رنگین داشته باشد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مخفف

اختصاری، خلاصه، مخففه، کوتاه‌شده، سبکبار، بی‌تشدید، غیرمشدد

فارسی به عربی

مخفف

بطل، مختصر

عربی به فارسی

مخفف

رقیق کردن , ابکی کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

مخفف

سبک و سبک شده، سبک وزن

معادل ابجد

مخفف راه

1006

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری