معنی مخترع اتومبیل
حل جدول
هنری فورد
عربی به فارسی
مخترع , جاعل
لغت نامه دهخدا
اتومبیل. [اُ ت ُ م ُ] (فرانسوی، اِ) دستگاهی حمل مسافر را که بوسیله ٔ محرکه ٔ بخار یا برق یا نفت یا هوای فشرده یا گاز و غیره رود.
مخترع
مخترع. [م ُ ت َ رَ] (ع ص) از نو بیرون آورده شده و ایجاد شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نو پدید آمده. تازه پدید آورده: عالم مخترع است هم به صورت و هم به هیولی. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 24). به حکم آنکه صناعت شعر در بدو امر مخترع طبع عرب و مبتدع خاطر ایشان بوده است. (المعجم چ 1 ص 50). || (اصطلاح بدیعی) صنعتی است که معانی و لطایف تازه برانگیزد و تشبیهات و صنایع نو ایجاد نماید. مثال:
فلک جلال تو را وزن کرد با مه نو
به پله ای که تو بودی سبک گران آمد
اگر نبود گران سوی تو بگوی چرا
تو بر زمینی و ماهش بر آسمان آمد.
(مرآت الخیال چ بمبئی ص 112).
|| کلمه ٔ انشاء کرده شده. (ناظم الاطباء).
تعبیر خواب
شما مخترع هستید: افتخار بزرگی نصیبتان میشود
دیگران مخترع هستید: پاداش خوبی برای کارشان خواهند گرفت.
فرزندان شما مخترع می شوند، شانس و خوشبختی - کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ معین
(اُ تُ مُ) [فر.] (اِ.) وسیله نقلیه ای که با موتور کار می کند و دارای چهار چرخ است، ماشین.
فرهنگ واژههای فارسی سره
خودرو
مترادف و متضاد زبان فارسی
خودرو، سواری، ماشین، موتور
فرهنگ عمید
وسیلۀ نقلیهای چرخدار با اتاقک که بهوسیلۀ موتور به حرکت درمیآید و برای حمل بار یا مسافر به کار میرود،
کلمات بیگانه به فارسی
خودرو
فرهنگ فارسی هوشیار
دستگاه حمل مسافر را که بوسیله محرکه بخار یا برق یا نفت یا هوای فشرده یا گاز یا بنزین راه رود
فارسی به ایتالیایی
automobile
فارسی به آلمانی
Auto (n), Wagen (m)
معادل ابجد
1799