معادل ابجد
مختار در معادل ابجد
مختار
- 1241
حل جدول
مختار در حل جدول
- صاحب اختیار
مترادف و متضاد زبان فارسی
مختار در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
آزاد، برگزیده، بهین، پسندیده، حر، صاحباختیار، ماذون، مجاز، مخیر، مستقل،
(متضاد) مجبور. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
مختار در فرهنگ معین
- اختیاردار، بااختیار، برگزیده و بهتر. [خوانش: (مُ) [ع. ] (اِفا. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
مختار در لغت نامه دهخدا
-
مختار. [م ُ] (ع ص) (از «خ ی ر») صاحب اختیار و گزیننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). صاحب اختیار و پسندکننده و اختیاردارنده و گزیننده. خودسر و آزاددر هر کار. ضد مجبور و دارای قدرت و توانائی و حکومت و ریاست. (ناظم الاطباء). و انت بالمختار؛ اختیار کن چیزی را که خواهی و تصغیر آن مُخَیِّر است به حذف تاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء):
گوید که مرا این می مشکین نگوارد
الا که خورم یاد شهی عادل و مختار. توضیح بیشتر ...
-
مختار. [م ُ] (اِخ) مختار حق و یا مختار کل. کنایه از آن حضرت صلی اﷲوعلیه وآله. (ناظم الاطباء). از القاب حضرت رسول اکرم است و بصورت احمد مختار، پیغمبر مختار، محمد مختار و جز اینها آمده است:
رسد بجائی ملک محمد محمود
که کس بنشنید از ملک احمد مختار.
فرخی (دیوان ص 104).
در دولت و در ملک همی دار مر او را
با سنت و با سیرت پیغمبر مختار.
فرخی.
قوی کننده ٔ دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار.
فرخی.
همچنان کاندر گزارش کردن فرقان به خلق
هیچکس انباز و یار احمد مختار نیست. توضیح بیشتر ...
- مختار. [م ُ] (اِخ) ابن احمد المؤید المعظمی از دانشمندان و علمای دمشق است که در همانجا متولد شده و نیز وفاتش در همان شهر بوده است، وی به مصر و مدینه مسافرت کرده و مدتی در شهر مدینه مسکن گزید و در سال 1340 هَ. ق. وفات یافت. او راست: فصل الخطاب یا تلبیس ابلیس و رد الفضول فی مسأله الخمر والکحول. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 69). توضیح بیشتر ...
- مختار. [م ُ] (اِخ) ابن حسن بن عبدون بن بطلان. رجوع به ابن بطلان شود. توضیح بیشتر ...
- مختار. [م ُ] (اِخ) ابن ابی عبیده ٔ ثقفی (1- 67 هَ. ق. ) ملقب به کیسان وی از مردم طائف است. در خلافت عمر همراه پدر خود به مدینه رفت. پدر او در وقعه ٔ یوم الحجر در عراق به قتل رسید. مختار به بنی هاشم پیوست و در خلافت علی (ع) با آن حضرت در عراق بسر میبرد و پس از شهادت علی (ع) در بصره سکونت جست عبداﷲبن عمر، صفیه خواهر مختار را به زنی گرفت. پس از شهادت حسین بن علی (ع) مختار با عبیداﷲ به مخالفت برخاست. ابن زیاد او را تازیانه زد و به حبس افکند. توضیح بیشتر ...
- مختار. [م ُ] (اِخ) ابن حسین الجمحی ملقب به امیرک. رجوع به امیرک بیهقی شود. توضیح بیشتر ...
- مختار. [م ُ] (اِخ) ابن عبدالرحمن. رجوع به ابوالحسن مختار. شود. توضیح بیشتر ...
- مختار. [م ُ] (اِخ) ابن عوف ازدی بصری. رجوع به ابوحمزه ٔ خارجی شود. توضیح بیشتر ...
- مختار. [م ُ] (اِخ) ابن محمودبن محمد، ابوالرجاء، نجم الدین، الزاهد الغزمینی. از فقها و یکی از بزرگان حنفی است. وی اهل غزمین از بلاد خوارزم است. غزمینی به سرزمین بغداد و روم مسافرت کرده است و نیز صاحب آثاری است مانند: الحاوی فی الفتاوی. المجتبی. الناصریه. زادالائمه. قنیه المنیه لتتمیم الغنیه. وی در سال 658 هَ. ق. فوت کرد. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72). توضیح بیشتر ...
- مختار. [م ُ] (اِخ) ابوعبداﷲبن محمدبن احمد هروی، وی جامع علوم صوری و معنوی بود و در سال 277 هَ. ق. وفات یافته. قبرش در سبز خیابان هرات واقع است که مردم روزهای سه شنبه به زیارت مرقدش می روند. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 282). و رجوع به ابوعبداﷲ مختار شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
مختار در فرهنگ عمید
-
صاحباختیار، اختیاردار،
گزیننده،
[قدیمی] برگزیده،
فرهنگ واژههای فارسی سره
مختار در فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به انگلیسی
مختار در فارسی به انگلیسی
- Authority, Independent
نام های ایرانی
مختار در نام های ایرانی
- پسرانه، آن که در انجام دادن یا انجام ندادن کاری آزاد است، صاحب اختیار، برگزیده، منتخب. توضیح بیشتر ...
عربی به فارسی
مختار در عربی به فارسی
- برگزیده , منتخب
فرهنگ فارسی هوشیار
مختار در فرهنگ فارسی هوشیار
- صاحب اختیار و گزیننده
فرهنگ فارسی آزاد
مختار در فرهنگ فارسی آزاد
- مُختار، (اسم مفعول از اِختیار از ریشه ثلاثی خَیر) اختیار شده، برگزیده، انتخاب شده، دارای اختیر، کد خدا (در بعضی ممالک عربی)،. توضیح بیشتر ...
واژه پیشنهادی
مختار در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید