معنی محله

لغت نامه دهخدا

محله

محله. [م َ ح َل ْ ل َ] (ع اِ) کوی. برزن. یک قسمت از چندین قسمت شهر و یا قریه و یا قصبه. (ناظم الاطباء). محلت. قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای. (یادداشت مرحوم دهخدا): شهر قاهره را ده محله است، و ایشان محله را حاره گویند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 88). دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محله ٔ کوران. (گلستان سعدی). || مزید مؤخر امکنه. جزء دوم نام بعض اسماء مرکبه ٔ امکنه. (یادداشت مرحوم دهخدا). در ترکیبات زیرین کلمه ٔ محله بر آبادی مستقلی دلالت کند نه بر قسمتی از آبادی: آخوندمحله، آزادمحله، آلمدرمحله، آهنگرمحله، آهن محله، ابریشم محله، ابومحله، اردشیرمحله، اسپومحله، استرابادی محله، استی محله، اسفندیارمحله، اسکومحله، اسل محله، اسماعیل محله، اشرف محله، اصفهانی محله، الکامحله، الیاس محله، انصاری محله، باریک محله، بازارمحله، باغبان محله، باکرمحله، بالامحله، بالومحله، بادج محله، بخشی محله، بربری محله، پلورمحله، پولادمحله، پیچاک محله، پیش محله، تاریک محله، تخشی محله، ترش محله، ترک محله. جانگدارمحله. جلودارمحله، چالش محله، چندرمحله، چوباق محله، چوسرمحله، حاجی محله، حلال خورمحله، حیدرمحله، خان قلی محله، خلخالی محله، خلیل محله، خنرمحله، داودمحله، درزی محله، درویش محله، دودمحله، دورودمحله، دیومحله، رضامحله، رضی محله، روارمحله، رودگرمحله، روشنائی محله، زاهدمحله، زرامحله، زرگرمحله، زکین محله، زنگی شاه محله، زوارمحله، سادات محله، ساروج محله، ساق محله، سالومحله، سجه محله، سراج محله، سرخان محله، سرخ محله، سردای محله، سرمحله، سعیدمحله، سلیمان محله، سنگامحله، سیاه کلامحله، سیدخلیل محله، سیدک محله، سیدمحله، شال محله، شاه کلامحله، شاه محله، شاه مرادمحله، شعرباف محله، شمشیرگرمحله، شیرج محله، شیرمحله، شیردان محله، شیطان محله، صفی محله، صلاح الدین محله، صوفی محله، طالش محله، عبداﷲمحله، عطارمحله، علوی محله، عموقلی محله، غریب محله، فراش محله، فقیه محله، فولادمحله، قادی محله، قادریه محله، قاضی محله، قرامحله، قریب محله، قصاب محله، قلندرمحله، قلیجلی محله، کاردگرمحله، کاردی محله، کاسه گرمحله، کت محله، کچپ محله، کرباس محله، کرددشت محله، کردمحله، کرکت محله، کلاگرمحله، کلامحله، کنگرج محله، کوچانی محله، کوهیرمحله، گالش محله، گاوائی محله، گاوزن محله، گرائی محله، گرجی محله، گریلی محله، گسکری محله، گندک محله، گونی محله، گیل کش محله، گیله محله، لات محله، لاری محله، اولی محله، لیلک محله، ماه فیروزمحله، مجاورمحله، مرغ محله، میچگاه محله، نفطی محله، نقاش محله، هارون محله، یهودی محله. (از یادداشت مرحوم دهخدا). غالب این محله ها در مازندران قرار دارد. رجوع شود به اعلام مازندران و استرآباد رابینو.


محله دار

محله دار. [م َ ح َل ْ ل َ / ل ِ] (نف مرکب) نگهبان محله. کدخدای محله. رئیس محله که در تحت فرمان کوتوال می باشد. (ناظم الاطباء).


تالش محله

تالش محله. [ل ِ / ل َ م َ ح َل ْ ل َ] (اِخ) رجوع به طالش محله (گیلخوران) شود.

تالش محله. [ل ِ / ل َ م َ ح َل ْ ل َ] (اِخ) رجوع به طالش محله (رامسر) شود.

تالش محله. [ل ِ / ل َ م َ ح َل ْ ل َ] (اِخ) رجوع به طالش محله (از نواحی نشتا) شود.


گریلی محله

گریلی محله. [گ ِ م َ ح َل ْ ل َ] (اِخ) نام محله ای است از اشرف (ساری).

فارسی به انگلیسی

محله‌

Borough, Community, Locality, Neighborhood, Precincts, Ward, Zone

فارسی به ترکی

فارسی به ایتالیایی

محله

rione

quartiere

فرهنگ معین

محله

جای فرود آمدن، قسمتی از شهر، کوی، برزن، جمع محلات. [خوانش: (مَ حَ لِّ) [ع. محله] (اِ.)]

گویش مازندرانی

بریش محله

از محله های سادات محله ی رامسر

حل جدول

محله

کوی، برزن

کلمات بیگانه به فارسی

محله

برزن

مترادف و متضاد زبان فارسی

محله

برزن، ربع، کوی، محلت

فارسی به عربی

محله

ابرشیه

فرهنگ عمید

محله

قسمتی از شهر با چندین خیابان، کوچه، و مغازه، کوی، برزن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

محله

کوی، برزن

فرهنگ فارسی هوشیار

محله

کوی، برزن، قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای

معادل ابجد

محله

83

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری