معنی محبوب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) دوست داشته شده، معشوق.
فرهنگ عمید
دوستداشتهشده، آنکه یا آنچه مورد علاقه و محبت است،
[مجاز] دوست، معشوق،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
دوست داشتنی
کلمات بیگانه به فارسی
دوست داشتنی
مترادف و متضاد زبان فارسی
جانان، حبیب، دلارام، دلبر، دلدار، دلربا، دلنواز، دوست، شاهد، مطلوب، معشوق، نگار، یار، دوستداشتنی،
(متضاد) منفور، وجیه المله
فارسی به انگلیسی
Beloved, Darling, Favorite, Desirable, Fair-Haired, Favored, Pet, Popular, Truelove, Valentine
فارسی به عربی
شعبی، عزیز، عسل، محبوب، مفضل
نام های ایرانی
دخترانه، دوست داشتنی، مورد محبت
عربی به فارسی
شایان ستایش , قابل پرستش , شیرین , دلپذیر , مهربان , دوست داشتنی , محبوب , پرنوازش , راحت , نوازش کن , جذاب
محبوب , مورد علا قه
فرهنگ فارسی هوشیار
دوست داشته، پسند کرده شده
فارسی به آلمانی
Beliebt, Liebling [noun], Populär, Volkstümlich, Weitverbreitet
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
58