معنی محبت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مَ حَ بَّ) [ع. محبه] (مص م.) مهربانی، لطف.
فرهنگ عمید
دوستی،
میل طبع بهسوی چیز لذتبخش،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
انس، تولا، حب، خاطرخواهی، دلدادگی، دوستی، شفقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، علاقه، مصادقت، مودت، مهر، مهربانی، ود، وداد، هواخواهی،
(متضاد) عداوت
فارسی به انگلیسی
Affection, Charity, Devotion, Endearment, Kindliness, Kindness, Love, Warmth
فارسی به عربی
هب، وهج
تعبیر خواب
خواب محبت: یاس و گرفتاری برای نزدیکان شما
احساس محبت می کنید: احترام
احساس محبت نمی کنید: عمرشما طولانی است
محبت بین دو عاشق: پول
شما به بچه هایتان محبت دارید: از یک منشاء غیرمنتظره پول بدستتان می آید. - کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ فارسی هوشیار
دوست داشتن، مهر، دوست داری
فرهنگ فارسی آزاد
مَحَبَّت، مَوَدَّت، اشتیاق دل، میل طبع به هر چیز مطلوب یا لذت بخش، علت اجتماع و سبب ترکیب،
فارسی به ایتالیایی
tenerezza
فارسی به آلمانی
Liebe (f), Lieben, Liebhaben
معادل ابجد
450