معنی محافظ برقی
حل جدول
فیوز
-----------
محافظ برق دستگاهی است که در مسیر ورودی برق قرار میگیرد و در صورتی که مقدار ولتاژ یا آمپر یا توان مصرفی به هر دلیلی (مانند: اشکال برق رسانی در اداره برق یا نیروگاه یا خطوط انتقال، رعد و برق و حوادث طبیعی، سرقت کابلهای برق شهری، مصرف برق بیش از حد مصرف کننده و...) خارج از محدوده استاندارد گردد، مسیر ورود برق را قطع مینماید و پس از طی زمانی مشخص در صورت ایجاد شرایط استاندارد، مجدد مسیر ورود جریان را به تجهیزات الکتریکی، وصل مینماید تا از آسیب به دستگاه مورد نظر جلوگیری شود.
محافظ
گارد
لغت نامه دهخدا
برقی. [ب َ رَ] (ص نسبی) منسوب به بَرَق بمعنی بره، و برقی بیت کبیری است در خوارزم به بخارا. (از انساب سمعانی). خواجه عبداﷲ برقی از سلسله ٔ خواجگان را این نسبت است. (یادداشت مؤلف).
برقی. [ب َ] (ص نسبی) منسوب به برق در همه ٔ معانی. || هر دستگاه که با خود برق بحرکت درآید یا ایجاد حرکت کند چون چرخ برقی و تراموای برقی و اجاق برقی و غیره. || کسی که بکار برق و ساختن آلات و ادوات که منسوب به آن است پردازد. || بسرعت و بشتاب. زود: برقی برو برگرد.
- کفش برقی، قسمی کفش که از ورنی سازند و براق است.
|| قسمی جامه که از آن رویه ٔ کفش کنند. (یادداشت مؤلف).
برقی. [ب َ قی ی] (اِخ) رجوع به ابوالقاسم شود.
برقی. [ب َ قی ی] (اِخ) رجوع به ابوبکر شود.
برقی. [ب َ قی ی] (ص نسبی) منسوب است به برقه که از اعمال مغرب میباشد. (از انساب سمعانی).
برقی. [ب َ] (ص نسبی) منسوب است به برق رود و آنرا برقه نیز نامند و آن دهی است به قم. (الانساب سمعانی).
برقی. [ب َ قی ی] (اِخ) محمدبن خالد برقی قمی، مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان و از اصحاب حضرت رضا و امام جعفر علیهماالسلام است. بعضی کنیت او را ابوالحسن دانسته اند. ازوست: 1- کتاب العویص. 2- کتاب البقره. 3- کتاب المحاسن. 4- کتاب الرجال. رجوع به الفهرست ابن الندیم شود.
محافظ
محافظ. [م ُ ف ِ] (ع ص) نگهبانی کننده. (آنندراج). نگهبان. (ناظم الاطباء). حافظ. حفیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاسبان و حارس. || دستگیر و حامی. || فرمان گزار. || حاکم. || ناظر. (ناظم الاطباء).
فرهنگ واژههای فارسی سره
نگهبان، پاسدار
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاسبان، پاسدار، پشتیبان، حارس، حافظ، حامی، گماشته، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگهبان
عربی به فارسی
محافظه کار , پیرو سنت قدیم
فرهنگ معین
(مُ فِ) [ع.] (اِفا.) نگهبان، حافظ.
فرهنگ عمید
حفظکننده، نگهبان،
معادل ابجد
1341